جدول جو
جدول جو

معنی مربویا - جستجوی لغت در جدول جو

مربویا
(مَ)
به لغت زند و پازند به معنی خربزۀ شیرین باشد، و در نسخه ای دیگر خربزۀ میان دریا نوشته شده و بر هیچ یک شاهد نیاورده بودند واﷲ اعلم. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرسیا
تصویر مرسیا
(دخترانه)
ریحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرپویا
تصویر مهرپویا
(پسرانه)
آنکه در راه مهر و محبت قدم برمیدارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرویا
تصویر کرویا
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرایا
تصویر مرایا
مرآت ها، آینه ها، جمع واژۀ مرآت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، مقابل رب، بنده، مملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغوا
تصویر مرغوا
مقابل مروا، فال بد، نفرین، برای مثال نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بر دارد به مرغوا (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
بسته شده، وابسته، بربسته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رُ)
مونرویا. پایتخت و مهم ترین بندر کشور جمهوری لیبریا است که 81000 تن سکنه دارد و یکی از مراکز مهم بازرگانی است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
که بویا نیست، که بوی ندارد، مقابل بویا، رجوع به بویا شود، که حس شامۀ او ضعیف است، که حس بویائی ندارد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مروحه. (منتهی الارب). رجوع به مروحه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مراق. رجوع به مراق به معنی نوعی بیماری شود: و لصاعد بن بشر من الکتب مقاله فی مرض المراقیا. (عیون الانباء ج 1 ص 233، از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
زمین آبیاری شده از باران بهاری. (ناظم الاطباء) ، تأنیث مربوع است. رجوع به مربوع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
تأنیث مربوق است. رجوع به مربوق و ربق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَبْ بَ)
جمع واژۀ مربی. (از متن اللغه). ج مربیه است. (از فرهنگ فارسی معین). انبجات. (ابن البیطار) (مفاتیح). مرباها: مربیات دویست و هفتاد من... (مکاتبات رشیدی ص 284، از فرهنگ فارسی معین) ، داروهای پرورده به رب. (منتهی الارب). چون هلیلۀ پرورده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ وی یا)
جمع واژۀ مرویه. رجوع به مرویه و مروی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 50هزارگزی جنوب شرقی خوسف و 13هزارگزی مشرق گل. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بمعنی کراویه است که زیرۀ رومی باشد و آن را نانخواه نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرنباد. (تذکرۀداود ضریر انطاکی). قرنفاد. کرویا. نقده. ساسم. فلیفله. (یادداشت مؤلف). زیرۀ رومی. شاه زیره. (تحفۀ حکیم مؤمن). از زیره درازتر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است و گیاه بستانی او بقدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش شبیه به زردک و پختۀ او مأکول است و بری او گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). کراویه. کرویا. کراوی. گونه ای زیره که بنام زیرۀ سیاه یا زیرۀ سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. در افغانستان و بلوچستان به فراوانی می روید. از دانه هایش به منظور معطر کردن غذاها استفاده می کنند. قرنباد. زیرۀ سیاه. زیرۀ کرمان. باسلیقون. ازحمیون. فادرونی. کمون رومی. تقرد. تقده. قاروا. شاه زیره. تقر. قرنفاد. کمون فرنگی. کراویۀ بری. کراویۀ دشتی. تخم توخره قرطمانا. کراویۀ رومی. کراویۀ جبلی. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گوینده و حیوان ناطق. (آنندراج).
- جانور فرگویا، حیوان ناطق که انسان باشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نام یکی از خواجه سرایان اخشورش، شاهنشاه ایران
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ / رُو)
رفت و آمد. دم و دستگاه. تجمل و تعین. (فرهنگ لغات عامیانه).
- بروبیا داشتن، دستگاه و جلال و تعین داشتن. بروبرو داشتن. بسبب تعین و تمول در خانه باز، و آمد و شد بسیار داشتن
لغت نامه دهخدا
بسریانی صدف قرمز را نامند
لغت نامه دهخدا
جمع مربوب، پروردگان بندگان جمع مربوب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروبیا
تصویر بروبیا
دم ودستگاه، تجمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
زیره رومی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مربیه، همبک ها ریچارها، جمع مربیه، ارمگان ها پرورندگان جمع مربیه: مربیات: دویست و هفتاد من. . ، جمع مربیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرویا
تصویر کرویا
پارسی تازی گشته کراویه زیره سیاه زیره سیاه کرمانی کراویا: (دست از در و غزن بکش و نان مخور با کرویا و زیره و آویشنش) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پربوی
تصویر پربوی
خوشبوی معطر پر عطر پربو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربوا
تصویر جربوا
جوز بویا، هل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستویا
تصویر مستویا
بطور برابری و راستی و مستقیم
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بویانیست ظنچه بوی ندارد، آنکه فاقدحس شامه است ویا حس شامه او ضعیف است مقابل بویا
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ))
گونه ای زیره که به نام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. از دانه هایش به منظور معطر کردن اغذیه استفاده می کنند و به علاوه دارای خاصیت بادشکن و از بین بردن نفخ های روده و مقوی و قاعده آور و مدر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوطه
تصویر مربوطه
وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
پیوسته، پیونددار، وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره