جدول جو
جدول جو

معنی مربذ - جستجوی لغت در جدول جو

مربذ
(شَ نَ)
برنده. (آنندراج). قطعکننده. پاره کننده. نعت فاعلی است از ارباذ. رجوع به ارباذ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مربط
تصویر مربط
جای بستن چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربی
تصویر مربی
تربیت کننده، پرورش دهنده، پرورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربع
تصویر مربع
باران بهاری، جای اقامت در فصل بهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربع
تصویر مربع
چهار گوش، چهار گوشه، در ریاضیات شکلی هندسی که دارای چهار ضلع مساوی و چهار زاویۀ قائمه باشد، چهارسو
در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر چهار مصراع بگوید که هم افقی خوانده شود و هم عمودی، برای مثال از چهرۀ، افروخته، گل را، مشکن/، افروخته، رخ مرو تو، دیگر، به چمن، گل را، دیگر، خجل مکن، ای مه من/، مشکن، به چمن، ای مه من قدر سمن، چهار زانو
در علوم ادبی در علم عروض مسمطی که هر بند آن چهار مصراع داشته باشد
در موسیقی سازی از ردۀ رباب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربا
تصویر مربا
میوه ای که در شیرۀ شکر پخته شده باشد، پرورش یافته، پرورده
فرهنگ فارسی عمید
مربا در فارسی همبک پرورتک شکریزه پته (گویش گیلکی) ریچار ریچاله ریچال لیچار (گویش کاشمری) پرورده ارمگان پرورنده فرهنجنده پرورده شده پرورش یافته. پرورش دهنده تربیت کننده: دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضیی به از و آسمان ندارد یاد. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربع
تصویر مربع
هر چیز چهار گوشه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربط
تصویر مربط
جای بستن چهار پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربض
تصویر مربض
آغال، کنام محلی که چهارپایان درآن بیاسایند جمع مرابض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربا
تصویر مربا
هر چیز که در شیره شکر آنرا تربیت کرده پرورش دهند، تربیت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موبذ
تصویر موبذ
پارسی تازی گشته موبد موبدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هربذ
تصویر هربذ
پارسی تازی گشته هیربد هربد، جمع هرابذه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربط
تصویر مربط
((مَ بِ))
جای بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربا
تصویر مربا
((مُ رَ بّ))
تربیت شده، نوعی خوردنی شیرین که از انواع میوه ها یا پوست مرکبات با شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربح
تصویر مربح
((مُ رَ بِّ))
سود ده، نفع بخش، پرسود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربع
تصویر مربع
((مُ رَ بَّ))
چهارگوش، متوازی الاضلاعی که چهار ضلعش با هم برابر و زاویه هایش قائمه باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربی
تصویر مربی
((مُ رَ ب با))
تربیت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربی
تصویر مربی
((مُ رَ بّ))
پرورش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربی
تصویر مربی
پرورنده، پروراننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مربع
تصویر مربع
چهارگوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مربی
تصویر مربی
Instructor, Trainer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربع
تصویر مربع
Square
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربی
تصویر مربی
инструктор , тренер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مربی
تصویر مربی
instructeur, trainer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مربع
تصویر مربع
квадратний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مربی
تصویر مربی
інструктор , тренер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مربع
تصویر مربع
квадратный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مربع
تصویر مربع
quadratisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مربع
تصویر مربع
kwadratowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مربی
تصویر مربی
instruktor, trener
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مربی
تصویر مربی
Lehrer, Trainer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مربع
تصویر مربع
quadrado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مربی
تصویر مربی
instrutor, treinador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مربع
تصویر مربع
vierkant
دیکشنری فارسی به هلندی