دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، در 38هزارگزی شمال راه کازرون به بهبهان، در جلگۀ گرمسیر واقع و دارای 1010 تن سکنه است. آبش از چشمه و رود خانه تنگ شیب. محصولش غلات و برنج. شغل مردمش زراعت است. اهالی این ده در دو محل بالا و پائین به فاصله یک هزار گز سکونت دارند و سکنۀ ده بالائی 600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، در 38هزارگزی شمال راه کازرون به بهبهان، در جلگۀ گرمسیر واقع و دارای 1010 تن سکنه است. آبش از چشمه و رود خانه تنگ شیب. محصولش غلات و برنج. شغل مردمش زراعت است. اهالی این ده در دو محل بالا و پائین به فاصله یک هزار گز سکونت دارند و سکنۀ ده بالائی 600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
مرئوس. نعت مفعولی از رئاسه. رجوع به رئاسه شود، کسی که تحت اطاعت رئیس باشد. (از اقرب الموارد) : رئیس و مرؤوس و شریف و مشروف روی به درگاه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 364) ، رعیت و عامۀ مردم. (آنندراج) ، کسی که به سر وی آسیب رسیده باشد. (از منتهی الارب). کسی که سر او آسیب دیده باشد. (از اقرب الموارد) ، بزرگ سر. (منتهی الارب). عظیم الرأس. (از اقرب الموارد) ، آن که شهوت او فقط در سر او باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
مرئوس. نعت مفعولی از رئاسه. رجوع به رئاسه شود، کسی که تحت اطاعت رئیس باشد. (از اقرب الموارد) : رئیس و مرؤوس و شریف و مشروف روی به درگاه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 364) ، رعیت و عامۀ مردم. (آنندراج) ، کسی که به سر وی آسیب رسیده باشد. (از منتهی الارب). کسی که سر او آسیب دیده باشد. (از اقرب الموارد) ، بزرگ سر. (منتهی الارب). عظیم الرأس. (از اقرب الموارد) ، آن که شهوت او فقط در سر او باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مأنه. (منتهی الارب) (از آنندراج). و رجوع به مأنه شود، جمع واژۀ مأن، به معنی چوب یا آهن که زمین شیار کنند با وی. و تهیگاه. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به مأن شود
جَمعِ واژۀ مأنه. (منتهی الارب) (از آنندراج). و رجوع به مأنه شود، جَمعِ واژۀ مأن، به معنی چوب یا آهن که زمین شیار کنند با وی. و تهیگاه. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به مأن شود