کسی را به ناپسندی چیزی دادن. به کراهت و اکراه اعطا کردن. (از منتهی الارب). به اکراه چیزی به کسی بخشیدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را سنگ انداختن. (منتهی الارب). سنگ به یکدیگر افکندن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، شکستن و خوردن نان را. (از اقرب الموارد)
کسی را به ناپسندی چیزی دادن. به کراهت و اکراه اعطا کردن. (از منتهی الارب). به اکراه چیزی به کسی بخشیدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را سنگ انداختن. (منتهی الارب). سنگ به یکدیگر افکندن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، شکستن و خوردن نان را. (از اقرب الموارد)
سنگی که بدان سفال خرما را ریز کنند. ج، مراضح. (منتهی الارب). سنگی که بوسیلۀ آن یا بر آن هسته را بشکنند. (از اقرب الموارد). مرضخه. (آنندراج). ج، مراضیخ. (اقرب الموارد) (آنندراج). مرضاخ. رجوع به مرضاخ شود
سنگی که بدان سفال خرما را ریز کنند. ج، مَراضح. (منتهی الارب). سنگی که بوسیلۀ آن یا بر آن هسته را بشکنند. (از اقرب الموارد). مرضخه. (آنندراج). ج، مَراضیخ. (اقرب الموارد) (آنندراج). مرضاخ. رجوع به مرضاخ شود
ظرفهایی که در آن دوشاب انگور و جز آن نهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مفرد آن مفضخ است، ج مفضخه. (از اقرب الموارد). رجوع به مفضخه شود
ظرفهایی که در آن دوشاب انگور و جز آن نهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مفرد آن مَفضَخ است، ج ِمِفضَخَه. (از اقرب الموارد). رجوع به مفضخه شود
بیماری ای است مهلک ثمار را. (منتهی الارب). مرضی است که در میوه ها افتد و آنها را تباه کند. (از متن اللغه). آفتی که تباه کننده است میوه ها را. (ناظم الاطباء)
بیماری ای است مهلک ثمار را. (منتهی الارب). مرضی است که در میوه ها افتد و آنها را تباه کند. (از متن اللغه). آفتی که تباه کننده است میوه ها را. (ناظم الاطباء)
صلابتی که در اسفل زمین نرم باشد که آب را گیرد. ج، مرائض و مراضات. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ مریضه. (متن اللغه). رجوع به مریضه شود، جمع واژۀ مریض. (ناظم الاطباء). رجوع به مریض شود
صلابتی که در اسفل زمین نرم باشد که آب را گیرد. ج، مرائض و مراضات. (منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ مریضه. (متن اللغه). رجوع به مریضه شود، جَمعِ واژۀ مریض. (ناظم الاطباء). رجوع به مریض شود