جدول جو
جدول جو

معنی مراضخ - جستجوی لغت در جدول جو

مراضخ(مَ ضِ)
جمع واژۀ مرضاخ. (منتهی الارب). رجوع به مرضاخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
کسی را به ناپسندی چیزی دادن. به کراهت و اکراه اعطا کردن. (از منتهی الارب). به اکراه چیزی به کسی بخشیدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را سنگ انداختن. (منتهی الارب). سنگ به یکدیگر افکندن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، شکستن و خوردن نان را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
همدیگر را سنگ و جز آن انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). یقال: تراضخنا، ای ترامینا. (منتهی الارب). تیر انداختن قوم بیکدیگر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
همدیگر را سنگ اندازنده. (آنندراج). مشغول به سنگ اندازی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراضخ شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سنگی که بدان سفال خرما را ریز کنند. ج، مراضح. (منتهی الارب). سنگی که بوسیلۀ آن یا بر آن هسته را بشکنند. (از اقرب الموارد). مرضخه. (آنندراج). ج، مراضیخ. (اقرب الموارد) (آنندراج). مرضاخ. رجوع به مرضاخ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ضا)
جمع واژۀ مریض. (منتهی الارب). رجوع به مریض شود، جمع واژۀ مریضه. (ناظم الاطباء). رجوع به مریضه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ)
کودکی را گویند که در شکم مادری باشد که طفل شیرخواره ای هم داشته باشد. (از متن اللغه). رجوع به مراضعه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ضِ)
جمع واژۀ مرضع. (متن اللغه). رجوع به مرضع شود، جمع واژۀ مرضعه. (متن اللغه). رجوع به مرضعه شود، جمع واژۀ مرضع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ضِ)
آب دهن های خوشمزه. (منتهی الارب). الاریاق العذبه. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
غیر فصیح سخن گوینده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتضاخ. رجوع به ارتضاخ شود
لغت نامه دهخدا
(مَضِ)
ظرفهایی که در آن دوشاب انگور و جز آن نهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مفرد آن مفضخ است، ج مفضخه. (از اقرب الموارد). رجوع به مفضخه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرخاء. (اقرب الموارد). رجوع به مرخاء شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جمع واژۀ مریض. (منتهی الارب). رجوع به مریض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بیماری ای است مهلک ثمار را. (منتهی الارب). مرضی است که در میوه ها افتد و آنها را تباه کند. (از متن اللغه). آفتی که تباه کننده است میوه ها را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صلابتی که در اسفل زمین نرم باشد که آب را گیرد. ج، مرائض و مراضات. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ مریضه. (متن اللغه). رجوع به مریضه شود، جمع واژۀ مریض. (ناظم الاطباء). رجوع به مریض شود
لغت نامه دهخدا