جدول جو
جدول جو

معنی مراسله - جستجوی لغت در جدول جو

مراسله
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
فرهنگ فارسی عمید
مراسله
نامه و پیغام کردن با هم
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
فرهنگ لغت هوشیار
مراسله
((مُ س لِ))
به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن، نامه، مکتوب، جمع مراسلات
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
فرهنگ فارسی معین
مراسله
Correspondence
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مراسله
correspondência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مراسله
Korrespondenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
مراسله
korespondencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
مراسله
переписка
دیکشنری فارسی به روسی
مراسله
кореспонденція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مراسله
correspondentie
دیکشنری فارسی به هلندی
مراسله
correspondencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مراسله
correspondance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مراسله
corrispondenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مراسله
पत्राचार
دیکشنری فارسی به هندی
مراسله
চিঠিপত্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
مراسله
korespondensi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مراسله
yazışma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مراسله
서신
دیکشنری فارسی به کره ای
مراسله
通信
دیکشنری فارسی به چینی
مراسله
通信
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مراسله
תִּתוּבוּת
دیکشنری فارسی به عبری
مراسله
mawasiliano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مراسله
การติดต่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
مراسله
مراسلةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
مراسله
مراسلت
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مباسله
تصویر مباسله
مباسله در فارسی: تاخت و تاز تاختن حمله کردن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
مراسله: ملوک آفاق بمخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان بمراسلت حضرت او مبتهج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسله
تصویر مرسله
گردن بند بلندی که روی سینه بیفتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسله
تصویر مرسله
ارسال شده، فرستنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسل
تصویر مراسل
فرستنده، ارسال کننده، نامه فرستنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسله
تصویر مرسله
((مُ سَ لِ))
فرستاده شده، گوشواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسل
تصویر مراسل
((مُ س))
نامه فرستنده، جمع مراسلین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداخله
تصویر مداخله
پادرمیانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
شمارش، برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
داد و ستد، هم گهولی، گهولش
فرهنگ واژه فارسی سره