نامه و پیغام کردن با هم. (منتهی الارب). با کسی مکاتبت کردن و به یکدیگر پیغام فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). نامه ها و رسائل با هم رد و بدل کردن. (از متن اللغه). مراسله، پیروی کردن کسی را در کارش. (از ناظم الاطباء) : راسله فی عمله، تابعه، فهو رسیل. (متن اللغه). - راسله الغناء، باراه فی ارساله، و هو رسیل. (متن اللغه)
نامه و پیغام کردن با هم. (منتهی الارب). با کسی مکاتبت کردن و به یکدیگر پیغام فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). نامه ها و رسائل با هم رد و بدل کردن. (از متن اللغه). مراسله، پیروی کردن کسی را در کارش. (از ناظم الاطباء) : راسله فی عمله، تابعه، فهو رسیل. (متن اللغه). - راسله الغناء، باراه فی ارساله، و هو رسیل. (متن اللغه)
یاری دادن کسی رابه کوچ. (از منتهی الارب). معاونت کردن کسی را در رحلت و مسافرتش. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). کسی را در بار برگرفتن یاری دادن. (تاج المصادر بیهقی)
یاری دادن کسی رابه کوچ. (از منتهی الارب). معاونت کردن کسی را در رحلت و مسافرتش. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). کسی را در بار برگرفتن یاری دادن. (تاج المصادر بیهقی)
دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، واقع در 9هزارگزی جنوب آلاشت. تابستان از آبادی خرمندی چال و کری پی در حدود 500 تن برای تعلیف احشام و زراعت به این ده می آیند و سکنۀ دائم ندارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، واقع در 9هزارگزی جنوب آلاشت. تابستان از آبادی خرمندی چال و کری پی در حدود 500 تن برای تعلیف احشام و زراعت به این ده می آیند و سکنۀ دائم ندارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
رسغ یکدیگر را در کشتی گرفتن. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). و رسغ، مفصل ما بین الکف و الساعد، و القدم الی الساق او مفصل ما بین الکف والذراع، او مجتمع الساقین و القدمین. (متن اللغه)
رسغ یکدیگر را در کشتی گرفتن. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). و رُسغ، مفصل ما بین الکف و الساعد، و القدم الی الساق او مفصل ما بین الکف والذراع، او مجتمع الساقین و القدمین. (متن اللغه)