- مراسل
- فرستنده، ارسال کننده، نامه فرستنده
معنی مراسل - جستجوی لغت در جدول جو
- مراسل ((مُ س))
- نامه فرستنده، جمع مراسلین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
نامه و پیغام کردن با هم
مراسله: ملوک آفاق بمخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان بمراسلت حضرت او مبتهج
Correspondence
correspondência
Korrespondenz
korespondencja
переписка
кореспонденція
correspondentie
correspondencia
correspondance
corrispondenza
पत्राचार
চিঠিপত্র
korespondensi
תִּתוּבוּת
mawasiliano
การติดต่อ
مراسلةٌ
مراسلت
آیین ها
نامه فرستادن، فرستادن
مرجل ها، دیگ ها، ظروف فلزی یا سنگی که در آن چیزی بجوشانند یا غذا طبخ کنند، قدرها، جمع واژۀ مرجل
تیرک تیر کوچک، پیک فرستاده، رهوار: اشتر
آداب، آئین ها، قاعده ها، شرایط
(مرحله) سرای ها در افغانستان به جای این که بگویند ازین شهر تا آن شهر هفت منزل است می گویند هفت سرای است ستاد ها گامه ها اوامان جمع مرحله منزلها مرحله ها: باراده رفتن بشیراز طی مراحل مینمودند
جمع مغسل، مرده شو خانه ها