جدول جو
جدول جو

معنی مذهب - جستجوی لغت در جدول جو

مذهب
زراندود، طلاکاری شده، زرکوبی شده
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
فرهنگ فارسی عمید
مذهب
راه و روش، طریقه، هر یک از فرقه ها و گرایشات دینی با مجموعه ای از آیین ها و آموزه ها
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
فرهنگ فارسی عمید
مذهب(مُ ذَهَْ هََ)
زراندودکرده شده. (غیاث اللغات). مطلی. زرداندود. زرین. به زرکرده. مزوق. مزخرف. ذهیب. زرنگار. (یادداشت مؤلف) :
سپید است دستار لیکن مذهب
سیاهست جبه ولی رنگ بسته.
خاقانی.
سلطان... ابوالعلاء را با جامه و استری با زین مذهب با ساخت و افسار زر از بارگیران خاص بداد. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 20، از فرهنگ فارسی معین) ، تذهیب شده. کتاب و نوشته ای که سرفصل های آن یا حواشی صفحاتش با آب طلا و شنگرف و رنگهای دیگر تزیین شده باشد:
ابر چنان مطرد سیاه و بر او برق
همچو مذهب یکی کتاب مطرد.
منوچهری.
، ساخته شده با تارهای زر. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود
لغت نامه دهخدا
مذهب(مُ ذَهَْ هَِ)
زراندودکننده. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). که به طلا انداید چیزی را. که طلاکاری و تذهیب کند، که حواشی و سرفصل های کتب را باآب طلا و رنگهای دیگر تزیین کند و بیاراید. نعت فاعلی است از تذهیب. رجوع به تذهیب شود، زردوزی کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به معانی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
مذهب
راه، روش، طریقه، کیش زر اندود کننده طلا کاری و تذهیب شده
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
فرهنگ لغت هوشیار
مذهب((مُ ذَ هَّ))
زر اندود شده
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
فرهنگ فارسی معین
مذهب((مَ هَ))
دین، آیین، راه، روش، جمع مذاهب
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
فرهنگ فارسی معین
مذهب
آیین، کیش
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ هََ بَ)
تأنیث مذهب است، به معنی ماده اسبی که بیشتر به زردی زند تا سرخی. (از متن اللغه). رجوع به مذهب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ بَ)
تأنیث مذهب. رجوع به مذهب نعت فاعلی از اذهاب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ)
متدین. متشرع. مؤمن به مذهب. معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب. متعصب در مذهب و عقیدت خویش. رجوع به مذهب شود، مربوط به مذهب.
- اشعار مذهبی، اشعاری که درباره مذهب و اولیاء مذهب باشد.
- سخنرانی مذهبی، نطقی که مربوط به مسائل مذهبی یا تبلیغ مذهب باشد. رجوع به مذهب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
((مَ هَ))
مربوط یا منسوب به مذهب، دیندار مؤمن و معتقد به مذهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
دینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
دينيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
Religious, Religiously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religieux, religieusement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religiös
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
宗教的 , 宗教上地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
مذہبی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
ধর্মীয় , ধর্মীয়ভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
ทางศาสนา , อย่างศาสนา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
kidini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
宗教的な , 宗教的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
종교적인 , 종교적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
דתי , באופן דתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religijny, religijnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
dini, dini olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religius, secara religius
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
धार्मिक , धार्मिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religioso, religiosamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religioso, religiosamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religieus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
релігійний , релігійно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
религиозный , религиозно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مذهبی
تصویر مذهبی
religioso, religiosamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی