جدول جو
جدول جو

معنی مذماه - جستجوی لغت در جدول جو

مذماه
(مَ)
شکار به تیر افکنده. (منتهی الارب) : ذامی، الرمیه تصاب. (اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
زمین بی درخت. (منتهی الارب). رجوع به مذحاه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
موماء. بیابان. ج، موامی. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به موماء شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نیک بانگ فریادکن. (از منتهی الارب). صیاح کثیرالکلام، تأنیث آن مذماذه است. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، ظریف محتال. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَذْ ذَ)
تأنیث مذماذ. رجوع به مذماذ شود
لغت نامه دهخدا
(شَکْیْ)
دروغ گفتن. (منتهی الارب). کذب. (از متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زمین بی درخت. زمین که در آن درخت نیست. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). ج، مذاح
لغت نامه دهخدا
(مِ)
افشون. (مهذب الاسماء). افزاری چوبین دندانه دار که بدان غلۀ کوبیده بر باد دهند. (از ناظم الاطباء). چوبی که یک طرف شبیه پنجۀ دست است و بدان خرمن کوبیده را باد دهند تا کاه از دانه جدا شود. مذری. (از متن اللغه). آن را در سیرجان اوشین گویند
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شاه متماه، گوسپندی که شیرش بعد دوشیدن تباه و بدبوی گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
تندیی که میان دو ظلف ستور است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تیر سست خرد یا تیر که بدان تیراندازی آموزند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرمات. و رجوع به مرمات شود. پیکان گرد. (منتهی الارب) ، پایچۀ ستورو سم شکافته. (منتهی الارب). ظلف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَمْ ما)
تأنیث مسمی. نامیده شده. اسم گذاشته شده (در زن). موسوم. مسمات. خوانده شده. و رجوع به مسمات و مسمی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
پای تابه. (منتهی الارب ذیل مادۀ س م و) (ناظم الاطباء). جورب. (اقرب الموارد) (نشوء اللغه). جوراب
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تأنیث محمی ̍، حدیدۀ محماه، آهن تفته. آهنی سرخ کرده در آتش. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به احماء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ مَ)
ماه دوازدهم سال از سال یزدجری پارسیان. (کشاف اصطلاحات الفنون). وآفتاب در این ماه به آخر برجها رسد. برج حوت. (نوروزنامه). رجوع به اسفندارمذ و اسفندار و اسفند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مذراه
تصویر مذراه
دو شاخه، چنگال: ابزار خوردن، شانه که بر موی کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرماه
تصویر مرماه
تیر کوچک تیر آموزشی، شکافته سم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذمه
تصویر مذمه
مذمت در فارسی: نکوهش بد گویی
فرهنگ لغت هوشیار