روضه مذفوره، مرغزار ذفراناک. (منتهی الارب). مرغزاری که از بسیاری گیاه ذفرا معطر باشد. (ناظم الاطباء). نعت مفعولی مؤنث است از ذفر. (یادداشت مؤلف). رجوع به ذفر و نیز رجوع به ذفرا شود
روضه مذفوره، مرغزار ذفراناک. (منتهی الارب). مرغزاری که از بسیاری گیاه ذفرا معطر باشد. (ناظم الاطباء). نعت مفعولی مؤنث است از ذفر. (یادداشت مؤلف). رجوع به ذفر و نیز رجوع به ذفرا شود
مؤنث موفور، به معنی فراوان و سخت بسیار. (یادداشت مؤلف). وافر و فراوان و بسیار و درست و کامل و تمام. (از ناظم الاطباء). و رجوع به موفور شود. - محصولات موفوره، حاصلهای فراوان. (ناظم الاطباء)
مؤنث موفور، به معنی فراوان و سخت بسیار. (یادداشت مؤلف). وافر و فراوان و بسیار و درست و کامل و تمام. (از ناظم الاطباء). و رجوع به موفور شود. - محصولات موفوره، حاصلهای فراوان. (ناظم الاطباء)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری است که در شمال غربی ساری، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 1800 تن سکنه دارد. آبش از چشمه های محلی تأمین می شود. محصولش برنج، پنبه، صیفی و سبزیجات است. این دهستان از 19 آبادی تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از شهاب و لیمون و لیلم که برنج آن به خوبی معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری است که در شمال غربی ساری، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 1800 تن سکنه دارد. آبش از چشمه های محلی تأمین می شود. محصولش برنج، پنبه، صیفی و سبزیجات است. این دهستان از 19 آبادی تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از شهاب و لیمون و لیلم که برنج آن به خوبی معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
به معنی زیلو و قطیفۀ خواب دار که مردم فرش خانه و غیره کنند. (معجم البلدان 4: 144). رجوع به حواشی راحهالصدور از محمد اقبال و یادداشت های قزوینی ج 7 ص 54 و نیز رجوع به محفور و محفوری شود
به معنی زیلو و قطیفۀ خواب دار که مردم فرش خانه و غیره کنند. (معجم البلدان 4: 144). رجوع به حواشی راحهالصدور از محمد اقبال و یادداشت های قزوینی ج 7 ص 54 و نیز رجوع به محفور و محفوری شود
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
نی باریک که یک سر آن رادردهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارند و بمکند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره کوچک فلزی چرخ خیاطی را در جوف آن و در قسمت زیر سوزن چرخ خیاطی جای دهند و نخ را بوسیله سوزن بیرون آورند، خیاطی، ماکو
نی باریک که یک سر آن رادردهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارند و بمکند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره کوچک فلزی چرخ خیاطی را در جوف آن و در قسمت زیر سوزن چرخ خیاطی جای دهند و نخ را بوسیله سوزن بیرون آورند، خیاطی، ماکو
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست