جدول جو
جدول جو

معنی مذائر - جستجوی لغت در جدول جو

مذائر
(مُ ءِ)
ناقه مذائر، ماده شتر که چون بچه بزاید از اوبگریزد و نفرت آیدش یا آنکه ببوید و به دل مهر نیارد بر وی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، زن ناسزاوار با شوی خود. (منتهی الارب). ناشزه. زن که تندخوئی کند. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ ءِ)
جمع واژۀ مصور. (منتهی الارب). ناقه های کم شیر. (آنندراج). مصایر. و رجوع به مصور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذارر)
ناقه مذار، ناقۀ بدخو. (منتهی الارب) (از متن اللغه). مذائر. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
امراءه مذار، زن سخن چین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
خواربارآور. ج، میار، میاره. (از اقرب الموارد) ، سهم مائر، تیر سبک درگذرنده و درآینده در اجسام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
خشمناک. ذئر، زن ناسازوار با شوی. ناشزه
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مناره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مناره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مهیره. (دهار). ابناء مهائر، بنات مهائر، کدبانوزادگان. (یادداشت مؤلف). رجوع به مهیره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
از ’ض ی ر’، زیانها و گزندها: لطف باری تعالی او را از مضائر آن معایر نگاه داشت و هر کجا رسید رسولان به استقبال می آمدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 409). و رجوع به ضیر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مغاره به معنی غار. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : در مغائر آن خرد و بزرگ غرق می گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 425)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
ناسزاواری کردن زن با شوی خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
مرایر. جمع واژۀ مریره، به معنی ریسمان تابیده و حبل مفتول است. (از متن اللغه). رجوع به مریره و مریر شود، جمع واژۀ مرّه به معنی تلخی است. (از اقرب الموارد). رجوع به مره شود، جمع واژۀ مریر، به معنی زمین خشک و خالی است. (از متن اللغه). رجوع به مریر شود، جمع واژۀ مراره. (اقرب الموارد). رجوع به مرارت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
رونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ خِ)
شکم ها و روده ها و رگها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مواضعی که حیوان آب و گیاه در آنها ذخیره می کند، گویند: ملات الدابه مذاخرها. (از اقرب الموارد) ، اسافل بطن. (منتهی الارب) (متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذُ ءِ)
از اسماء دواهی و بلاهاست. داهیه
لغت نامه دهخدا
(مُ ءِ)
در خشم آورنده و ترساننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذئار. رجوع به اذئار شود، حریص و دلیرگرداننده و برآغالنده. (از ناظم الاطباء). رجوع به اذئار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذائر
تصویر ذائر
خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منائر
تصویر منائر
جمع مناره، گلدسته ها چراغپایه ها جو تره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغائر
تصویر مغائر
جمع مغاره، از ریشه پارسی مغاک ها دهار ها شکفت ها
فرهنگ لغت هوشیار
مرایر در فارسی:، جمع مره، تلخی ها تلخینه ها بدی ها جمع مره چیزهای تلخ، کارهای بزرگ، شرها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غدیره گیسوان بافته، جمع غدیر آبگیرها آبدانها: غدایر آب که آن را گول خوانند در پیش آن بنات السما بسیار در آنجا جمع شدی
فرهنگ لغت هوشیار