رجل مدکوک، دکته الحمی. (منتهی الارب). مردی که تب وی را کوفته باشد. (ناظم الاطباء). دکیک. مریض که بیماری ضعیفش کرده باشد. (از متن اللغه) ، فرس مدکوک، اسب که استخوان سرینش بلند نباشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
رجل مدکوک، دکته الحمی. (منتهی الارب). مردی که تب وی را کوفته باشد. (ناظم الاطباء). دکیک. مریض که بیماری ضعیفش کرده باشد. (از متن اللغه) ، فرس مدکوک، اسب که استخوان سرینش بلند نباشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)