تیره شدن و کذا کدر عیشه، نقیض صفا و منه: خذ ما صفا و دع ماکدر. (از منتهی الارب). نقیض صفاست و گفته اند کدره در لون و کدوره در آب و چشم و کدر در همه موارد بکار رود. (از اقرب الموارد). کداره. کدور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کدره. (اقرب الموارد). کدره. (منتهی الارب) و رجوع به مصادر مذکور شود
تیره شدن و کذا کدر عیشه، نقیض صفا و منه: خذ ما صفا و دع ماکدر. (از منتهی الارب). نقیض صفاست و گفته اند کُدرَه در لون و کدوره در آب و چشم و کَدَر در همه موارد بکار رود. (از اقرب الموارد). کَدارَه. کُدور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کُدرَه. (اقرب الموارد). کُدُرَه. (منتهی الارب) و رجوع به مصادر مذکور شود
شتر مادۀ پس مانده. (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: غدور بر وزن صبور، شتر ماده ای است که خودش از گله پس ماند و بدان نرسد، و در بعض نسخه ها غدوره به زیادت ’ها’ آمده ولی صواب غدور است. (تاج العروس). رجوع به غدور شود
شتر مادۀ پس مانده. (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: غدور بر وزن صبور، شتر ماده ای است که خودش از گله پس ماند و بدان نرسد، و در بعض نسخه ها غدوره به زیادت ’ها’ آمده ولی صواب غدور است. (تاج العروس). رجوع به غدور شود
تیرگی. والکدره فی اللون و الکدوره فی الماء و العین. (از منتهی الارب). تیرگی و آلودگی و ناپاکی آب. (ناظم الاطباء). دردآلودگی. (یادداشت مؤلف). مقابل صفا. (از آنندراج). و رجوع به کدورت شود
تیرگی. والکدره فی اللون و الکدوره فی الماء و العین. (از منتهی الارب). تیرگی و آلودگی و ناپاکی آب. (ناظم الاطباء). دردآلودگی. (یادداشت مؤلف). مقابل صفا. (از آنندراج). و رجوع به کدورت شود
تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره. محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح منطق) قضیۀ مسوره یا قضیۀ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است: موجبۀ کلیه، موجبۀ جزئیه، سالبۀ کلیه و سالبۀ جزئیه. (اساس الاقتباس ص 83)
تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره. محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح منطق) قضیۀ مسوره یا قضیۀ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است: موجبۀ کلیه، موجبۀ جزئیه، سالبۀ کلیه و سالبۀ جزئیه. (اساس الاقتباس ص 83)
اصلش متهرا. نام شهری معروف، معبد اهل هند. (آنندراج) (بهار عجم) : چون زند سبز متوره، حرف از پازند حسن بهر زیب نطق مصحف خوان گل از بر کند. ملاطغرا (از بهار عجم وآنندراج)
اصلش مَتُهرا. نام شهری معروف، معبد اهل هند. (آنندراج) (بهار عجم) : چون زند سبز متوره، حرف از پازند حسن بهر زیب نطق مصحف خوان گل از بر کند. ملاطغرا (از بهار عجم وآنندراج)
تأنیث مدیر: مدیرۀ مدرسه، مدیرۀ دبستان، هیأت مدیره. رجوع به مدیر شود. - هیأت مدیره، گروهی که وظیفۀ تعیین خط مشی و تصویب برنامه و نظارت بر جریان امور مؤسسه یا باشگاه یا سازمان یا جمعیت یا بنیادی را به عهده دارند
تأنیث مدیر: مدیرۀ مدرسه، مدیرۀ دبستان، هیأت مدیره. رجوع به مدیر شود. - هیأت مدیره، گروهی که وظیفۀ تعیین خط مشی و تصویب برنامه و نظارت بر جریان امور مؤسسه یا باشگاه یا سازمان یا جمعیت یا بنیادی را به عهده دارند
مدونه. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده. به صورت دفتر و دیوان درآمده. تدوین شده. ج، مدونات: این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسان تر بودی. (تاریخ قم ص 14 از فرهنگ فارسی معین)
مدونه. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده. به صورت دفتر و دیوان درآمده. تدوین شده. ج، مدونات: این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسان تر بودی. (تاریخ قم ص 14 از فرهنگ فارسی معین)
طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی برند و خورند. (انجمن آرا). بدرزه. و رجوع به بدرزه و انجمن آرا شود
طعامی را گویند که جایی زله کرده در لنگی و رومالی بسته باشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). طعامی را گویند که جمع کرده بجایی برند و خورند. (انجمن آرا). بدرزه. و رجوع به بدرزه و انجمن آرا شود
به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند. (برهان قاطع). این همان کلمه پهلوی مینوک (مینو) است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند. (برهان قاطع). این همان کلمه پهلوی مینوک (مینو) است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
مشورت در فارسی: همپرسکی هوسکارش هو سیگال هو سکالش سو بارش سگالش سکال سگال شگفت است که در بیشینه واژه نامه ها واژه سگالش را با (خیال) و (فکر) و گاه با (اندیشه بد ک) برابر گرفته و مانک درست آن را به دست نداده اند همپرسی رایزنی پند اندرز
مشورت در فارسی: همپرسکی هوسکارش هو سیگال هو سکالش سو بارش سگالش سکال سگال شگفت است که در بیشینه واژه نامه ها واژه سگالش را با (خیال) و (فکر) و گاه با (اندیشه بد ک) برابر گرفته و مانک درست آن را به دست نداده اند همپرسی رایزنی پند اندرز
مزوره در فارسی مونث مزور: ریویده، بیمار با بیمار خور مزوره در فارسی مونث مزور: ریوکار فرغولکار مونث مزور: تزویر شده، نوعی آش که ببیماران دهند. (باگوشت یا بی گوشت) جمع مزورات
مزوره در فارسی مونث مزور: ریویده، بیمار با بیمار خور مزوره در فارسی مونث مزور: ریوکار فرغولکار مونث مزور: تزویر شده، نوعی آش که ببیماران دهند. (باگوشت یا بی گوشت) جمع مزورات
مدونه در فارسی مونث مدون نپیکنیده گرد آوریده مونث مدون: این کتاب که من تصنیف میکنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسانتر بودی جمع مدونات
مدونه در فارسی مونث مدون نپیکنیده گرد آوریده مونث مدون: این کتاب که من تصنیف میکنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسانتر بودی جمع مدونات
کدورت در فارسی وروغ بیا ساقی ان آب آتش فروغ که از تن برد رنج و از دل وروغ (گرگانی) تیرگی، تنگدلی، آلودگی، ناخوشی میان من و یحیی جز ناخوشینیست (تاریخ برامکه) رنج
کدورت در فارسی وروغ بیا ساقی ان آب آتش فروغ که از تن برد رنج و از دل وروغ (گرگانی) تیرگی، تنگدلی، آلودگی، ناخوشی میان من و یحیی جز ناخوشینیست (تاریخ برامکه) رنج