جدول جو
جدول جو

معنی مدملک - جستجوی لغت در جدول جو

مدملک
(مُ دَ لَ)
ثدی مدملک، پستان گرد و برآمده. (از متن اللغه) ، حجر مدملک، سنگ تابان گرد. مخلق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سهم مدملک، تیر راست درست پی پیچیده. (منتهی الارب). مخلق. (متن اللغه) ، نصل مدملک،پیکان گرد تابان. (منتهی الارب). مفتول معصوب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، حافر مدملک، سم لغزان گرد. (منتهی الارب) ، رجل مدملک الرأس، صاحب کلۀ بزرگ و گرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متملک
تصویر متملک
مالک شونده، مالک چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متملک
تصویر متملک
آنچه به مالکیت درآید، مال
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بیماری عفونی واگیردار که معمولاً در کودکان بروز می کند و با تب، لرز، گلودرد و جوش های چرکی قرمز رنگ همراه است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَلْ لِ)
آنکه مالک می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). مالک گرداننده. (آنندراج). مالک کننده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
آلتی که بدان چیزی را مالش دهند. (ناظم الاطباء). آلت دلک. مدلکه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
نغروج. چوبی که بدان خمیر نان را پهن سازند. (منتهی الارب). تیرک نان. (فرهنگ خطی). وردنه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَمْ مِ)
آنچه جراحت را از ریم پاک کرده، فراهم آرد. (غیاث اللغات). هر چه به سبب تجفیف و تکثیف رطوبت سطح جراحت را لزج و چسبنده کرده و دهن زخم را بهم آورد، مانند دم الاخوین. (فرهنگ خطی) (از قانون ابن سینا). چیز خشک بود که بهم چفساند دهان جراحت را چون دم الاخوین. (از بحر الجواهر). التیام دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
مماطله کننده. (از متن اللغه). رجوع به مدالکه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ لَ)
در اصطلاح پزشکی مرضی است حاد و ساری و همه گیر که به واسطۀ اگزانتم (جوشهای سرخ رنگ زیر جلد) مخصوص متعاقب با پوسته ریزی و انانتم (جوشهای سرخ رنگ در پوشش داخلی لوله های گوارشی) و آنژین مشخص است. عامل این مرض نوعی استرپتوکوک می باشد، و دارای سمی است که تولید قرمزی می کند. این مرض در بین 10 تا 15سالگی دیده می شود. نژاد سفید حساسیت مخصوصی نسبت به مرض مذکور دارد. آب و هوای سرد برای مخملک مساعد است و آن بیشتر در فصل زمستان دیده می شود. مرض مزبور در تمام مراحل ساری است خصوصاً در آخر دورۀ نهفتگی و روزهای اول بثورات. سیر تب مخملک مانند تب های دیگر بثوری شامل چهار دوره است: 1- دورۀ کمون که 3 تا 6 روز طول می کشد. 2- دورۀ یورش که ناگهان با لرزهای مکرر و تب شروع می شود و حرارت بدن در ظرف چند ساعت به 40 درجه می رسد. تب با هذیان و در کودکان با تشنج توأم است. تاکی کاردی (ضربان تند قلب) در مخملک بسیار مشخص و زیاد و پیش رس است و نبض بین 120 تا 150 ضربان دارد. بیمار مبتلا به آنژین می شود و از درد گلو شکایت می کند و گلو و لوزتین و شراع الحنک بشدت قرمز و لوزه ها بزرگ می شوند ولی زبان هنوز سفید است. غالباً بیمار استفراغ می کند و این علامت مهمی است، زیرا در آنژین های معمولی استفراغ وجود ندارد این دوره 12 تا 36 ساعت طول می کشدکه با کوفتگی و تشنگی و غیره توأم است. 3- دورۀ بثورات که با اکزانتم و انانتم و تغییرات ظاهری زبان مشخص است. تب و آنژین و تاکی کاردی ادامه دارد. اگزانتم مخملکی از جلو سینه شروع و به طرف دست و پا می رود. رنگ آن بسیار قرمز و به آب تمشک شبیه است. و روی این قرمزی یکنواخت بثورات بسیار کوچک یافت می شود که با لمس زبر احساس می شود. قرمزی زیر فشار دست و انگشتان از بین می رود و بلافاصله اثر انگشتان بشکل لکه های سفید متمایل به زردی ظاهر می شود. بثورات در چهره بسیار خفیف است و یا اصلاً وجود ندارد. تمام پوست بدن خشک و سوزان است و معمولاً عرق روی آن را فرا نمی گیرد. دورۀ بثورات 6 روز است و بعد از بین می رود. تمام زبان باردار است و سپس از جلو به عقب شروع به قرمز شدن می کند. 4- دورۀ پوسته ریزی، بثورات از روز پنجم یا ششم و گاهی دیرتر شروع به کم رنگ شدن می کنند ولی پوسته ریزی بعد از روز دهم و از سینه شروع می شود و به طرف دست و پا می رود. این بیماری مصونیت می دهد. گل افشان. مرگیجه. مخملویی. و رجوع به فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رستۀ بنا. (منتهی الارب). الساف البناء. (متن اللغه) (از اقرب الموارد). رستۀ خشت در دیوار. (از مهذب الاسماء). هر ردیف از خشت. (از متن اللغه). رستۀ سنگ دیوار و رستۀ بنا. (ناظم الاطباء). رده های بنا، رشتۀ دراز که بدان دیوار را راست کنند. (از منتهی الارب) (آنندراج). ریسمانی که بنا بدان دیوار را استوار و راست کند. (ناظم الاطباء) ، رشتۀ درودگر که وقت تراشیدن چوب بدان خط کشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
مسلک هموار. (منتهی الارب) ، گرد املس. (ناظم الاطباء). المدرج الاملس. (اقرب الموارد) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
سنگ تابان گرد. (منتهی الارب). چیز نرم مستدیر. دملق. دمالق. دملوق. (متن اللغه). املس. (از اقرب الموارد) ، سم لغزان گرد. (منتهی الارب). املس. (از اقرب الموارد). رجوع به دملق و نیز رجوع به مدملک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَلْ لَ)
به قهر به ملک کسی درآمده. (ازمنتهی الارب). آنچه به ملک و تصرف کسی در آمده باشد، مخصوصاً به غلبه و قهر. و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَلْ لِ)
به قهر ملک گرداننده چیزی را. (آنندراج). خداوند و مالک چیزی به قهر. (ناظم الاطباء) : ضیعتها و املاک متملک میشدند. (تاریخ قم ص 253). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
دارایی و هر آنچه دارا و مالک باشند. (ناظم الاطباء). دارایی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مایملک
لغت نامه دهخدا
(اِمْ مِ)
گرد تابان گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نرم و تابان گردیدن. (المنجد). نرم و تابان و گرد گردیدن. (متن اللغه). مدملک شدن. (اقرب الموارد) ، گرد شدن و برآمدن پستان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَلْ لَ)
در ملک کسی درآمده و توانگرشده و مالک گشته. (ناظم الاطباء). به ملک درآمده. (آنندراج) ، پادشاه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، داماد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدمل
تصویر مدمل
ریم زدای: پاک کننده ریم از زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدمک
تصویر مدمک
نغروج چوبی باشد که بدان خاز (خمیر) را پهن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
گل افشان مر گیجه از بیماری ها مرضی است حاد وساری و همه گیر که بواسطه اگزانتم مخصوص متعاقب با پوسته ریزی و انانتم و آنژین مشخص است. عامل این مرض نوعی استرپتو کوک میباشد و دارای سمی است که تولید قرمزی میکند. این مرض در سنین بین 10 تا 15 سالگی دیده میشود. نژاد سفید حساسیت مخصوصی نسبت بمرض مذکور دارد. آب و هوای سرد برای مخملک مساعد است و آن بیشتر در فصل زمستان دیده میشود. مرض مزبور در تمام مراحل ساری است خصوصا در آخر دوره نهفتگی و روزهای اول بثورات. سیر تب مخملک مانند تبهای دیگر بثوری شامل چهاردوره است: دوره کمون که 3 تا 6 روز طول میکشد، دوره یورش که ناگهان با لرزهای مکرر و تب شروع میشود و حرارت بدن در ظرف چند ساعت به 40 درجه میرسد. تب با هذیان و در کودکان با تشنج توام است. تاکی کاردی در مخملک بسیار مشخص و زیاد و پیش رس است و نبض بین 120 تا 150 ضربان دارد. بیمار مبتلا به آنژین میشود و از درد گلو شکایت میکند و گلو و لوزتین و شراع الحنک بشدت قرمز و لوزه ها بزرگ میشوند ولی زبان هنوز سفید است. غالبا بیمار استفراغ میکند و این علامت مهمی است زیرا در آنژین های معمولی استفراغ وجود ندارد. این دوره 12 تا 36 ساعت طول میکشد که با کوفتگی و تشنگی و غیره توام است، دوره بثورات که با اگزانتم وانانتم و تغییرات ظاهری زبان مشخص است. تب و آنژین و تاکی کاردی (عوارض دوره یورش) ادامه دارند اگزانتم مخملکی از جلو سینه شروع و بطرف دست و پا میرود. رنگ آن بسیار قرمز و به آب تمشک شبیه است. در روی این قرمزی یکنواخت بثورات بسیار کوچک یافت میشود که بالمس زبر احساس میشود. قرمزی زیر فشار دست وانگشتان از بین میرود و بلافاصله اثر انگشتان بشکل لکه های سفید متمایل بزردی ظاهر میشوند. بثورات یکنواخت است و فاصله پوست سالم پیدانمیشود. بثورات در چهره بسیار خفیف است و یا اصلا وجود ندارد. تمام پوست بدن خشک وسوزان است و معمولا عرق روی آنرا فرا نمیگیرد. دوره بثورات 6 روز است و بعد از بین میروند. تمام زبان باردار است و سپس از جلو عقب شروع به قرمز شدن میکند (علامت مخصوص مرض مخملک)، دوره پوسته ریزی - بثورات از روز پنجم یا ششم وگاهی دیرتر شروع به کم رنگ شدن میکنند ولی پوسته ریزی بعد از روز دهم میباشد و از سینه شروع میشود و بطرف دست و پا میرود. این بیماری مصونیت میدهد گل افشان مرگیجه مخملویی
فرهنگ لغت هوشیار
مالک چیزی ویس (ملک اربابی) ویسدار داستار بملکیت در آمده در تصرف کسی در آمده. مالک شونده متصرف جمع متملکین
فرهنگ لغت هوشیار
((مَ مَ لَ))
بیماری واگیردار که عامل آن یک نوع استرپتوکوک است و دارای سمی است که تولید دانه های قرمزی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متملک
تصویر متملک
((مُ تَ مَ لِّ))
مالک شونده، متصرف
فرهنگ فارسی معین
دستگیره، دست آویز
فرهنگ گویش مازندرانی