جدول جو
جدول جو

معنی مدعی - جستجوی لغت در جدول جو

مدعی
ادعا کننده، دشمن، کسی که از چیزی لاف می زند که ندارد، در علم حقوق خواهان، کسی که با دیگری دعوی دارد، دعوی کننده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ فارسی عمید
مدعی
(مَ عی ی)
مرد متهم در نسب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مدعی
(مُ)
کسی که به پسری خود قبول کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادعاء. رجوع به ادعاء شود
لغت نامه دهخدا
مدعی
(مُدْ دَ)
دعوی کننده. (آنندراج). ادعاکننده. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). که چیزی را از آن خویش پندارد بحق یا باطل. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، درخواست کننده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی بعدی شود، در فقه و قضا، خواهان. (لغات فرهنگستان). طرف مقابل در محکمۀ شرعیه. (قاموس کتاب مقدس). من لایجبر علی الخصومه. (تعریفات). آنکه اگر از خصومت خودداری کند خصومت بازماند. دادخواه. خواستگار. (ناظم الاطباء). که دعوی نزد قاضی برد. که ادعای خود را بر کسی در محاکم شرعی یا عرفی طرح کند. مقابل خوانده و مدعی علیه: پس اگر مدعی علیه انکار کند دعوی مدعی را... (ترجمه النهایۀ طوسی، از فرهنگ فارسی معین) ، بدخواه. خصم. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی و نیز رجوع به معنی بعدی شود، کسی که بغیر حق ادعای فهم و دانش کند. (فرهنگ فارسی معین). داودار. لاف زننده. (ناظم الاطباء). که بی حقی دعوی کند. که به گزاف ادعا کند. لاف زن. اهل ادعا:
ای فضلاپروری کز شرف نام تو
مدعیان را زند قافیۀ من قفا.
خاقانی.
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پردۀ پندار در پیش.
سعدی.
باطل است آن که مدعی گوید
خفته را خفته کی کند بیدار.
سعدی.
هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست
مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود.
سعدی.
دل چه محل دارد و دینار چیست
مدعیم گر نکنم جان نثار.
سعدی.
گفت ای فرزند خرقۀ درویشان جامۀ رضاست هر کو دراین کسوت تحمل بی مرادی نکند مدعی است و خرقه بر او حرام. (گلستان سعدی).
با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در عین خودپرستی.
حافظ.
، حقه باز. شارلاتان. (از یادداشتهای قزوینی). لاف زن. نیز رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود، معاند. که دعوی همسری و همطرازی دارد. مزاحم: و لیکن مدعیان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین. (گلستان سعدی).
دولت جان پرور است صحبت آموزگار
دولت بی مدعی سفرۀ بی انتظار.
سعدی.
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
مدعی
دعوی کرده شده، آرزو کرده شده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ لغت هوشیار
مدعی
((مُ دَّ))
خواهان، ادعا کننده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ فارسی معین
مدعی
((مُ دَّ عا))
دعوی کرده شده، ادعا کرده شده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ فارسی معین
مدعی
خواهان، خواستار، داونده، داومند
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
مدعی
ادعاکننده، دعوی کننده، شکایت کننده، خواهان، حریف، خواهان، رقیب، مخالف
متضاد: مدعی علیه، خوانده، ناموسگر، حقه باز، شارلاتان، درخواست کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مدعی
المدّعي
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به عربی
مدعی
Claimant, Litigant, Postulator, Pretender
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مدعی
demandeur, plaideur, postulateur, prétendant
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مدعی
eiser, postulant, pretendent
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به هلندی
مدعی
ผู้ฟ้อง , โจทก์ , ผู้ตั้งข้อเสนอ , ผู้แอบอ้าง
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به تایلندی
مدعی
reclamante, litigante, postulador, pretendente
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مدعی
Kläger, Postulator, Angeber
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به آلمانی
مدعی
powód, postulant, pretendent
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به لهستانی
مدعی
истец , постулятор , претендент
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به روسی
مدعی
مدّعی، شاکی، طرف دعوی
دیکشنری اردو به فارسی
مدعی
مدعی , تجویز کنندہ , دعویٰ کرنے والا
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به اردو
مدعی
mleta kesi, mlalamikaji, mtoa hoja, mdai
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مدعی
demandante, litigante, postulador, pretendiente
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مدعی
תובע , תובע , מציע , טוֹעֵן
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به عبری
مدعی
原告 , 訴訟人 , 提出者 , 詐称者
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مدعی
起诉人 , 诉讼人 , 提议者 , 假装者
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به چینی
مدعی
원고 , 소송인 , 제안자 , 주장하는 사람
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به کره ای
مدعی
davacı, öne süren, iddiacı
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مدعی
позивач , постулятор , претендент
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مدعی
দাবিকারী , বাদী , প্রস্তাবকারী , দাবীদার
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به بنگالی
مدعی
अभियुक्त , याचिकाकर्ता , प्रस्तावक , दावेदार
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به هندی
مدعی
ricorrente, litigante, postulatore, pretendente
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مدعی
penggugat, pengusul, pengaku
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدعو
تصویر مدعو
دعوت شده، خوانده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُدْ دَ یَ)
تأنیث مدعی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به مدّعی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدعا
تصویر مدعا
داویده
فرهنگ واژه فارسی سره