- مدعی
- خواهان، خواستار، داونده، داومند
معنی مدعی - جستجوی لغت در جدول جو
- مدعی
- ادعا کننده، دشمن، کسی که از چیزی لاف می زند که ندارد، در علم حقوق خواهان، کسی که با دیگری دعوی دارد، دعوی کننده
- مدعی
- دعوی کرده شده، آرزو کرده شده
- مدعی ((مُ دَّ))
- خواهان، ادعا کننده
- مدعی ((مُ دَّ عا))
- دعوی کرده شده، ادعا کرده شده
- مدعی
- Claimant, Litigant, Postulator, Pretender
- مدعی
- reclamante, litigante, postulador, pretendente
- مدعی
- Kläger, Postulator, Angeber
- مدعی
- powód, postulant, pretendent
- مدعی
- истец , постулятор , претендент
- مدعی
- позивач , постулятор , претендент
- مدعی
- eiser, postulant, pretendent
- مدعی
- demandante, litigante, postulador, pretendiente
- مدعی
- demandeur, plaideur, postulateur, prétendant
- مدعی
- ricorrente, litigante, postulatore, pretendente
- مدعی
- अभियुक्त , याचिकाकर्ता , प्रस्तावक , दावेदार
- مدعی
- দাবিকারী , বাদী , প্রস্তাবকারী , দাবীদার
- مدعی
- penggugat, pengusul, pengaku
- مدعی
- davacı, öne süren, iddiacı
- مدعی
- 원고 , 소송인 , 제안자 , 주장하는 사람
- مدعی
- 起诉人 , 诉讼人 , 提议者 , 假装者
- مدعی
- 原告 , 訴訟人 , 提出者 , 詐称者
- مدعی
- תובע , תובע , מציע , טוֹעֵן
- مدعی
- mleta kesi, mlalamikaji, mtoa hoja, mdai
- مدعی
- ผู้ฟ้อง , โจทก์ , ผู้ตั้งข้อเสนอ , ผู้แอบอ้าง
- مدعی
- داعٍ , داعيٌ , مقترحٌ , مدّعٍ
- مدعی
- مدعی , تجویز کنندہ , دعویٰ کرنے والا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داویده
دعوت شده، خوانده شده
آنچه مورد ادعا قرار گرفته، مورد ادعا
آنچه در نظر گرفته شود و مراعات شود، مراعات شده
مربوط به جامعۀ متمدن، مربوط به تمدن، مربوط به مدینه، شهری در عربستان، از مردم مدینه، مقابل مکی، ویژگی سوره هایی از قران که در مدینه نازل شده
روستایی، مربوط به روستا مثلاً لباس روستایی، از مردم روستا، دهاتی مثلاً مرد روستایی، ساده لوح، احمق
شهری، قراری
مهمان فرا خوانده ماهمان خوانده شده دعوت شده جمع مدعوین. توضیح مدعو اسم مفعول از دعا ید عود عوه است و بجای حمله متداول امروز نزد فلانی موعود هستم باید گفت: مدعو هستم) یعنی بانجا خوانده شده ام ودعوت دارم