جدول جو
جدول جو

معنی مدعی - جستجوی لغت در جدول جو

مدعی
خواهان، خواستار، داونده، داومند
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
مدعی
ادعا کننده، دشمن، کسی که از چیزی لاف می زند که ندارد، در علم حقوق خواهان، کسی که با دیگری دعوی دارد، دعوی کننده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ فارسی عمید
مدعی
دعوی کرده شده، آرزو کرده شده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ لغت هوشیار
مدعی
((مُ دَّ))
خواهان، ادعا کننده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ فارسی معین
مدعی
((مُ دَّ عا))
دعوی کرده شده، ادعا کرده شده
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
فرهنگ فارسی معین
مدعی
Claimant, Litigant, Postulator, Pretender
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مدعی
reclamante, litigante, postulador, pretendente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مدعی
Kläger, Postulator, Angeber
دیکشنری فارسی به آلمانی
مدعی
powód, postulant, pretendent
دیکشنری فارسی به لهستانی
مدعی
истец , постулятор , претендент
دیکشنری فارسی به روسی
مدعی
позивач , постулятор , претендент
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مدعی
eiser, postulant, pretendent
دیکشنری فارسی به هلندی
مدعی
demandante, litigante, postulador, pretendiente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مدعی
demandeur, plaideur, postulateur, prétendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مدعی
ricorrente, litigante, postulatore, pretendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مدعی
अभियुक्त , याचिकाकर्ता , प्रस्तावक , दावेदार
دیکشنری فارسی به هندی
مدعی
দাবিকারী , বাদী , প্রস্তাবকারী , দাবীদার
دیکشنری فارسی به بنگالی
مدعی
penggugat, pengusul, pengaku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مدعی
davacı, öne süren, iddiacı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مدعی
원고 , 소송인 , 제안자 , 주장하는 사람
دیکشنری فارسی به کره ای
مدعی
起诉人 , 诉讼人 , 提议者 , 假装者
دیکشنری فارسی به چینی
مدعی
原告 , 訴訟人 , 提出者 , 詐称者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مدعی
תובע , תובע , מציע , טוֹעֵן
دیکشنری فارسی به عبری
مدعی
mleta kesi, mlalamikaji, mtoa hoja, mdai
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مدعی
ผู้ฟ้อง , โจทก์ , ผู้ตั้งข้อเสนอ , ผู้แอบอ้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
مدعی
داعٍ , داعيٌ , مقترحٌ , مدّعٍ
دیکشنری فارسی به عربی
مدعی
مدعی , تجویز کنندہ , دعویٰ کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدعا
تصویر مدعا
داویده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدعو
تصویر مدعو
دعوت شده، خوانده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدعا
تصویر مدعا
آنچه مورد ادعا قرار گرفته، مورد ادعا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرعی
تصویر مرعی
آنچه در نظر گرفته شود و مراعات شود، مراعات شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
مربوط به جامعۀ متمدن، مربوط به تمدن، مربوط به مدینه، شهری در عربستان، از مردم مدینه، مقابل مکی، ویژگی سوره هایی از قران که در مدینه نازل شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدری
تصویر مدری
روستایی، مربوط به روستا مثلاً لباس روستایی، از مردم روستا، دهاتی مثلاً مرد روستایی، ساده لوح، احمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
شهری، قراری
فرهنگ لغت هوشیار
مهمان فرا خوانده ماهمان خوانده شده دعوت شده جمع مدعوین. توضیح مدعو اسم مفعول از دعا ید عود عوه است و بجای حمله متداول امروز نزد فلانی موعود هستم باید گفت: مدعو هستم) یعنی بانجا خوانده شده ام ودعوت دارم
فرهنگ لغت هوشیار