جدول جو
جدول جو

معنی مدعو - جستجوی لغت در جدول جو

مدعو
دعوت شده، خوانده شده
تصویری از مدعو
تصویر مدعو
فرهنگ فارسی عمید
مدعو(مَ عُوو)
خواهانی نموده شده. خوانده شده. (آنندراج). دعوت شده. طلبیده. مهمان و کسی که آن را برای اطعام خوانده باشند، نامیده شده. نام برده شده. (ناظم الاطباء). موسوم. (یادداشت مؤلف).
- مدعو به، موسوم به. ملقب به
لغت نامه دهخدا
مدعو
مهمان فرا خوانده ماهمان خوانده شده دعوت شده جمع مدعوین. توضیح مدعو اسم مفعول از دعا ید عود عوه است و بجای حمله متداول امروز نزد فلانی موعود هستم باید گفت: مدعو هستم) یعنی بانجا خوانده شده ام ودعوت دارم
فرهنگ لغت هوشیار
مدعو((مَ عُ وّ))
دعوت شده، خوانده شده
تصویری از مدعو
تصویر مدعو
فرهنگ فارسی معین
مدعو
خوانده، دعوتی، ضیف، مهمان
متضاد: مهماندار، مدعی، میزبان، داعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مدعو
دعوت شده، دعوت کرد
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدعا
تصویر مدعا
آنچه مورد ادعا قرار گرفته، مورد ادعا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
ادعا کننده، دشمن، کسی که از چیزی لاف می زند که ندارد، در علم حقوق خواهان، کسی که با دیگری دعوی دارد، دعوی کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ عُوْ وَ / وِ)
مدعوه. تأنیث مدعو. رجوع به مدعوه و مدعو شود، موسومه. خوانده شده. نامیده: پس به قریۀ مدعوه انارک فرودآمدند. (تاریخ قم ص 261)
لغت نامه دهخدا
(مَ عُوْ وَ)
دعوت شده. خوانده شده. تأنیث مدعوّ. رجوع به مدعو شود، موسومه. رجوع به مدعوه و مدعو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جائی که مردمان در آن بسیار توقف کنند واز بسیاری مال و کمیز و پشک فاسد گشته و ناپسند شده باشد. مدعوکه. (ناظم الاطباء). رجوع به مدعوکه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
طریق مدعوق، راه کوفته و پاسپرده. (منتهی الارب). راه سخت سپرده و کوفته کرده. (آنندراج). موطوء. (متن اللغه) (اقرب الموارد). دعق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دیوانه. (منتهی الارب). مجنون. (متن اللغه) (اقرب الموارد). که به دعجاء و جنون مبتلا شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هرآنچه ادعا کرده میشود و طلب کرده میشود، مراد، آرزو، خواهش، مقصود، اراده، غرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
دعوی کرده شده، آرزو کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
((مُ دَّ عا))
دعوی کرده شده، ادعا کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
((مُ دَّ))
خواهان، ادعا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدعا
تصویر مدعا
داویده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
خواهان، خواستار، داونده، داومند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
Claimant, Litigant, Postulator, Pretender
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
demandeur, plaideur, postulateur, prétendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
원고 , 소송인 , 제안자 , 주장하는 사람
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
davacı, öne süren, iddiacı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
penggugat, pengusul, pengaku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
দাবিকারী , বাদী , প্রস্তাবকারী , দাবীদার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
अभियुक्त , याचिकाकर्ता , प्रस्तावक , दावेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
ricorrente, litigante, postulatore, pretendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
позивач , постулятор , претендент
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
demandante, litigante, postulador, pretendiente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
eiser, postulant, pretendent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
истец , постулятор , претендент
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
powód, postulant, pretendent
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
Kläger, Postulator, Angeber
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
reclamante, litigante, postulador, pretendente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مدعی
تصویر مدعی
起诉人 , 诉讼人 , 提议者 , 假装者
دیکشنری فارسی به چینی