جدول جو
جدول جو

معنی مدعدع - جستجوی لغت در جدول جو

مدعدع
(مُ دَ دِ)
به آهستگی دونده. (آنندراج). که به کندی و بطؤ می دود. (از اقرب الموارد). رجوع به دعداع و نیز رجوع به دعدعه شود، پرکننده کاسه. (آنندراج). ممتلی کننده. پرکننده. رجوع به دعدعهشود، بانگ برزننده بز را. (آنندراج). که بز را یا اغنام کوچک را می طلبد یا بانگ بر او می زند. (از متن اللغه). رجوع به دعدعه شود، جنباننده پیمانه و خنور را تا بیشتر خورد. (آنندراج). که کیل و ظرف را تکان می دهد تا جای بیشتری بازکندو مقدار بیشتری در آن جای بگیرد. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
مدعدع
(مُ دَ دَ)
کاسۀ پرشده. (ناظم الاطباء). ظرف مملو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
رفتار پیر کلانسال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). راه رفتن به رفتار پیرکلانسال که مستقیم راه نرود. (اقرب الموارد) ، پر کردن چیزی را. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
زمین بی نبات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
مبنی بر سکون و یا با تنوین (دعدعاً) ، کلمه ای است که به کسی گویند که لغزیده افتاده باشد، یعنی برخیز و بمان چنانکه گویند ’لعاً’. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دع شود
لغت نامه دهخدا