جدول جو
جدول جو

معنی مدسر - جستجوی لغت در جدول جو

مدسر
(مِ سَ)
مرد بسیار جماع کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدثر
تصویر مدثر
هفتاد و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۶ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
تدبیر کننده، با تدبیر، چاره جو، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
کسی که معنی سخنی را بیان کند، کسی که مطلبی را شرح وبسط می دهد، تفسیر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدار
تصویر مدار
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
پرورده شده، بنده ای که پس از مرگ صاحب خود آزاد شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
درس دهنده، آموزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسر
تصویر میسر
امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکسر
تصویر مکسر
مکسرها، جمع واژۀ مکسر، جمعی که با تغییر شکل کلمه حاصل می شود نه با افزودن علامت های جمع مانند رجال (جمع رجل) و رسل (جمع رسول)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدخر
تصویر مدخر
ذخیره شده، اندوخته، پس اندازشده، آنچه ذخیره شود
فرهنگ فارسی عمید
آشیانه ساز: مرغ، جامه پوشیده، از نام های پیامبر اسلام (ص) آنکه خود را در دثار یاجامه پوشانده باشد لباس پوشیده، این کلمه در قرآن در وصف پیغامبر اسلام آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسر
تصویر مکسر
شکسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسر
تصویر موسر
فراخ روزی، توانگر، میانه حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسر
تصویر میسر
سهل و آسان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
بیان و تفسیر کننده، شرح نماینده، تاویل کننده، بیان کننده، شارح، مبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معسر
تصویر معسر
تنگدست، نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
گرداننده، دور دهنده، اداره کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
تدبیر کرده شده، پرورده شده
فرهنگ لغت هوشیار
سژ مند (هلاک شده) سیجدات (هلاک کننده) سژگر هلاک شده. هلاک کننده دمار برآورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدخر
تصویر مدخر
برنهاده، اندوخته، ذخیره شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
جای تدریس، آموزشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدور
تصویر مدور
آنکه دور می گرداند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسر
تصویر محسر
درون آزرده، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدار
تصویر مدار
جای گردش، جای دور گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
((مُ دَ رِّ))
معلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
((مَ رَ))
جای درس گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدخر
تصویر مدخر
((مُ دَّ خَ))
اندوخته شده، پس انداز شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدثر
تصویر مدثر
((مُ دَّ ثُِ))
لباس به خود پیچیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
((مُ بَ))
بخت برگشته، بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
((مُ دَ بِّ))
تدبیرکننده، صاحب تدبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدار
تصویر مدار
((مَ))
جای دور زدن و گردیدن، در اصطلاح جغرافیا عبارت از خطی است که سیارات به دور خورشید می پیمایند، رأس الجدی مدار 27 23 عرض جنوبی کره زمین که خورشید در روز اول دی ماه به آن عمود می تابد و منطقه معتدل جنوبی از پایین آن تا مد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسر
تصویر میسر
شدنی، فراهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
آموزگار، استاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
گرداننده، راه بر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
گزارنده
فرهنگ واژه فارسی سره