جبۀ پشمین. (دستورالاخوان). جامه ای است، ولایکون الا من صوف. (منتهی الارب). دراعه. (اقرب الموارد). ج، مدارع، صفۀ پالان که سر پیش پالان و سر پس پالان از آن نمایان باشد. (منتهی الارب) ، جامۀ کتانی که احبار و علمای یهود پوشند. (از اقرب الموارد)
جبۀ پشمین. (دستورالاخوان). جامه ای است، ولایکون الا من صوف. (منتهی الارب). دراعه. (اقرب الموارد). ج، مَدارِع، صفۀ پالان که سر پیش پالان و سر پس پالان از آن نمایان باشد. (منتهی الارب) ، جامۀ کتانی که احبار و علمای یهود پوشند. (از اقرب الموارد)
عمر بن الیاس بن مضر عدنانی، مکنی به ابوهذیل و ملقب و مشهور به مدرکه، جدی جاهلی است و از اجداد پیغامبر اسلام است. خزیمه و هذیل از پسران او بودند و کنانه و قریش از نسل خزیمهاند. از نسل هذیل نیز بیش از هفتاد شاعر در جاهلیت و صدر اسلام برخاسته اند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 79 و جمهره الانساب ج 9 ص 187 و الکامل ابن اثیر ج 2 ص 10 و معجم ما استعجم ج 1ص 88 و طبری ج 2 ص 189 و معجم قبائل العرب ص 1060 شود
عمر بن الیاس بن مضر عدنانی، مکنی به ابوهذیل و ملقب و مشهور به مدرکه، جدی جاهلی است و از اجداد پیغامبر اسلام است. خزیمه و هذیل از پسران او بودند و کنانه و قریش از نسل خزیمهاند. از نسل هذیل نیز بیش از هفتاد شاعر در جاهلیت و صدر اسلام برخاسته اند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 79 و جمهره الانساب ج 9 ص 187 و الکامل ابن اثیر ج 2 ص 10 و معجم ما استعجم ج 1ص 88 و طبری ج 2 ص 189 و معجم قبائل العرب ص 1060 شود
کبوتر ماده که بر نر تن دردهد و رام گردد برای سفاد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). نعت فاعلی است ازدربخه. رجوع به دربخه شود، مرد پشت خم کرده و فروتن. (ناظم الاطباء) : دربخ الرجل، طأطاء رأسه و بسط ظهره. (از متن اللغه). رجوع به دربخه شود
کبوتر ماده که بر نر تن دردهد و رام گردد برای سفاد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). نعت فاعلی است ازدربخه. رجوع به دربخه شود، مرد پشت خم کرده و فروتن. (ناظم الاطباء) : دربخ الرجل، طأطاء رأسه و بسط ظهره. (از متن اللغه). رجوع به دربخه شود
آنجا که درس دهند و درس خوانند. آموزشگاه. مکتب. دبستان. دبیرستان. جای تدریس. جای آموختن علوم و فنون. - مدرسه ابتدائی، مدرسه ای که در آن کودکان نوآموز را درس آموزند و دورۀآن در ایران شش سال بود و اکنون پنج سال است. دبستان. - مدرسه دولتی، مدرسه ای که از طرف دولت و با هزینۀ دولتی تأسیس شده باشد و از شاگردان آن بابت حق التعلیم پولی نگیرند یا مبلغی اندک گیرند. مقابل مدرسه غیر دولتی و مدرسه ملی. - مدرسه راهنمائی، مدارسی که اخیراً در ایران تأسیس شده است و دانش آموزان را پس از گذراندن دورۀ پنج سالۀ ابتدائی بدانها هدایت کنند تا با آموختن مقدماتی از فنون و حرف متداول برای خدمات آزاد اجتماعی آماده شوند. این مدارس در نظام جدید آموزشی ایران جانشین دورۀ اوّل دبیرستانهاست. - مدرسه عالی، مدرسه ای که در آن کسانی درس خوانند که دورۀ دوم متوسطه را گذرانده باشند. دانشگاه. - مدرسه غیرانتفاعی. رجوع به مدرسه ملّی شود. - مدرسه متوسطه، مدرسه ای که بین دبستان (اکنون بین دورۀ راهنمائی) و مدرسه عالی است و دورۀ آن شش سال (اکنون 4 سال) است. و دانش آموزان آن در رشته های گوناگون علم و ادب درس خوانند. - مدرسه ملی، مدرسه ای که هزینۀ شخص یا اشخاصی را میپردازند و از دانش آموزان و یا دانش جویان در مقابل تعلیم، پول دریافت می کنند. مدرسه غیرانتفاعی
آنجا که درس دهند و درس خوانند. آموزشگاه. مکتب. دبستان. دبیرستان. جای تدریس. جای آموختن علوم و فنون. - مدرسه ابتدائی، مدرسه ای که در آن کودکان نوآموز را درس آموزند و دورۀآن در ایران شش سال بود و اکنون پنج سال است. دبستان. - مدرسه دولتی، مدرسه ای که از طرف دولت و با هزینۀ دولتی تأسیس شده باشد و از شاگردان آن بابت حق التعلیم پولی نگیرند یا مبلغی اندک گیرند. مقابل مدرسه غیر دولتی و مدرسه ملی. - مدرسه راهنمائی، مدارسی که اخیراً در ایران تأسیس شده است و دانش آموزان را پس از گذراندن دورۀ پنج سالۀ ابتدائی بدانها هدایت کنند تا با آموختن مقدماتی از فنون و حرف متداول برای خدمات آزاد اجتماعی آماده شوند. این مدارس در نظام جدید آموزشی ایران جانشین دورۀ اوّل دبیرستانهاست. - مدرسه عالی، مدرسه ای که در آن کسانی درس خوانند که دورۀ دوم متوسطه را گذرانده باشند. دانشگاه. - مدرسه غیرانتفاعی. رجوع به مدرسه ملّی شود. - مدرسه متوسطه، مدرسه ای که بین دبستان (اکنون بین دورۀ راهنمائی) و مدرسه عالی است و دورۀ آن شش سال (اکنون 4 سال) است. و دانش آموزان آن در رشته های گوناگون علم و ادب درس خوانند. - مدرسه ملی، مدرسه ای که هزینۀ شخص یا اشخاصی را میپردازند و از دانش آموزان و یا دانش جویان در مقابل تعلیم، پول دریافت می کنند. مدرسه غیرانتفاعی
آنکه از ترس می دود. (ناظم الاطباء). دونده از ترس. (آنندراج). نعت فاعلی است از دربحه، آنکه پشت خم می کند و فروتنی می نماید. (ناظم الاطباء). خم کننده پشت خود را و رام و خوار گردنده. (آنندراج). متذلل. (متن اللغه). رجوع به دربحه شود
آنکه از ترس می دود. (ناظم الاطباء). دونده از ترس. (آنندراج). نعت فاعلی است از دربحه، آنکه پشت خم می کند و فروتنی می نماید. (ناظم الاطباء). خم کننده پشت خود را و رام و خوار گردنده. (آنندراج). متذلل. (متن اللغه). رجوع به دَرْبَحَه شود
نیزه ها که سنانش استخوان باشد. (منتهی الارب). رماح و نیزه هائی که بر سر آنها بجای سنان استخوانهای نوک تیز تعبیه کرده باشند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
نیزه ها که سنانش استخوان باشد. (منتهی الارب). رماح و نیزه هائی که بر سر آنها بجای سنان استخوانهای نوک تیز تعبیه کرده باشند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
زمین نرم، آبخورد آبشخور، پرواره، پیشدالان مشربه در فارسی آبخوری غولین سبوی دهان فراخ باز برغ نکژده (مشربه سفالین) زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند پرواره، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور برجوی و یا عام است، جمع مشارب. آنچه بدان آب نوشند، ظرف دراز دهن گشاد دسته دار که در آن آب ریزند. توضیح باین معنی در تداول بفتح میم تلفظ شود و صحیح نیست
زمین نرم، آبخورد آبشخور، پرواره، پیشدالان مشربه در فارسی آبخوری غولین سبوی دهان فراخ باز برغ نکژده (مشربه سفالین) زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند پرواره، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور برجوی و یا عام است، جمع مشارب. آنچه بدان آب نوشند، ظرف دراز دهن گشاد دسته دار که در آن آب ریزند. توضیح باین معنی در تداول بفتح میم تلفظ شود و صحیح نیست
آب خور، جای آب خوردن، زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور پر جوی و یا عام است، جمع مشارب
آب خور، جای آب خوردن، زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور پر جوی و یا عام است، جمع مشارب