جدول جو
جدول جو

معنی مدافعت - جستجوی لغت در جدول جو

مدافعت
یکدیگر را راندن و دور کردن، از کسی حمایت و طرف داری کردن، دفاع کردن، سهل انگاری در انجام کاری، تعلّل کردن
تصویری از مدافعت
تصویر مدافعت
فرهنگ فارسی عمید
مدافعت(مُ فَ عَ)
درنگی. تکاهل. مسامحت در ادای دین. (ناظم الاطباء). مماطله. دفعالوقت کردن. مخالفت کردن: مصرح گفته آمده است که اگر آنچه مثال دادیم به زودی آن را امضا نباشد و به تعلل و مدافعتی مشغول شده آیدناچار ما را باز باید گشت. (تاریخ بیهقی ص 74). ثقات... گفتند روی ندارد فرستادن و در این مدافعت می رفت. (تاریخ بیهقی). چون دانستند که از مدافعت فایده نخواهد بود. (جهانگشای جوینی) ، مقاومت. مزاحمت. بازداشتگی. ممانعت. (ناظم الاطباء). جلوگیری. دفع کردن. ممانعت کردن. بازداشتن. رجوع به مدافعه شود: پنج فیل با فوجی از مردان کار به مدافعت ایشان فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 426). می خواست تا به مدافعت لشکر اسلام بایستد و نگذارد که کسی از آب بگذرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 425) ، راندگی. ردکردگی. از خود دورکردگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مدافعت
مدافعه: خداوند عالم را بمرافعت و مخالفت ایشان رکاب همایون بباید رنجانید و کار دشمن ضعیف داشت
فرهنگ لغت هوشیار
مدافعت
ایمنی، مصونیّت
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسافعت
تصویر مسافعت
به یکدیگر ضربه و لطمه زدن، همدیگر را طرد کردن یا کشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
کسی که چیزی را دفع و رد می کند، دفاع کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
مدفع ها، آلت دفاع از قبیل توپ و تفنگ، آلت دفع، جمع واژۀ مدفع
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَ / فِ عَ / عِ)
مدافعه. مدافعت. رجوع به مدافعت شود
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ)
دارادار کردن حق کسی را. (صراح چ تهران ص 198 ذیل مدخل دفع، از یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) (از آنندراج). مماطله نمودن. (ناظم الاطباء). مماطله کردن به حق کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، از کسی دفعکردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 87). دفاع. (زوزنی). دور کردن از کسی. (منتهی الارب) (از متن اللغه). انتصار و یاری کردن شخص را و از او دفاع کردن. (از اقرب الموارد) ، همدیگر را راندن. (منتهی الارب). دفع کردن. (از متن اللغه) ، مزاحمه. (متن اللغه) (اقرب الموارد). مصادمه. (یادداشت مؤلف) ، دور کردن مردم را از موضع هلاک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رنج و آزار از کسی دور کردن. (از اقرب الموارد) ، مولع شدن و فرورفتن شخص در کاری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ)
جمع واژۀ مدافعه. رجوع به مدافعه شود، مجموعۀ مطالبی که وکیل مدافع در دادگاه برای تبرئۀ موکل خود، یا یکی از طرفین دعوا ایراد و ارائه می کند
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ عَ)
پیش بردن و سخن دعوی نزد حاکم بردن. (غیاث اللغات). مرافعه. شکایت نزد حاکم یا قاضی بردن. دادخواهی کردن. (فرهنگ فارسی معین) : مرافعت پیش قاضی بردیم. (گلستان سعدی از فرهنگ معین). رجوع به مرافعه شود، به داوری در نزد قاضی بردن کسی را و درخواست رفع شر کردن از محضر وی. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدافعات
تصویر مدافعات
جمع مدافعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعت
تصویر مرافعت
مرافعه: مرافعت پیش قاضی بردیم
فرهنگ لغت هوشیار
کتک زدن، کتک کاری مضاربه: ... و جنگ و مدافعت و کینه کشی ومسافعت از میانه برداشته و همه فرمان پادشاه را مطوع و منقاد گشته
فرهنگ لغت هوشیار
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
راننده و دور کننده، دفاع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
((مُ فِ))
دفاع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسافعت
تصویر مسافعت
((مُ فَ عَ))
کتک کاری، همدیگر را زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدافعه
تصویر مدافعه
((مُ فِ عَ یا عِ))
یکدیگر را راندن و دور کردن، دفاع کردن
فرهنگ فارسی معین
پایداری، پشتیبانی، دفاع، دفع، مقاومت
متضاد: تهاجم، هجمه، حمایت، جانب داری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
Advocator, Apologist, Defender
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
défenseur, apologiste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
savunucu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
pembela
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
সমর্থক , আপোলজিস্ট , রক্ষক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
समर्थक , माफीनामा लेखक , रक्षक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
sostenitore, apologista, difensore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
захисник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
defensor, apologista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
voorstander, apologeet, verdediger
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
защитник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
obrońca, apologeta
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
Verfechter, Verteidiger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
defensor, apologista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
옹호자 , 변호자 , 수비수
دیکشنری فارسی به کره ای