جدول جو
جدول جو

معنی مدافع - جستجوی لغت در جدول جو

مدافع
کسی که چیزی را دفع و رد می کند، دفاع کننده
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
فرهنگ فارسی عمید
مدافع
مدفع ها، آلت دفاع از قبیل توپ و تفنگ، آلت دفع، جمع واژۀ مدفع
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
فرهنگ فارسی عمید
مدافع
راننده و دور کننده، دفاع کننده
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
فرهنگ لغت هوشیار
مدافع
((مُ فِ))
دفاع کننده
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
فرهنگ فارسی معین
مدافع
Advocator, Apologist, Defender
تصویری از مدافع
تصویر مدافع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مدافع
defensor, apologista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مدافع
Verfechter, Verteidiger
دیکشنری فارسی به آلمانی
مدافع
obrońca, apologeta
دیکشنری فارسی به لهستانی
مدافع
защитник
دیکشنری فارسی به روسی
مدافع
захисник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مدافع
voorstander, apologeet, verdediger
دیکشنری فارسی به هلندی
مدافع
defensor, apologista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مدافع
défenseur, apologiste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مدافع
sostenitore, apologista, difensore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مدافع
समर्थक , माफीनामा लेखक , रक्षक
دیکشنری فارسی به هندی
مدافع
সমর্থক , আপোলজিস্ট , রক্ষক
دیکشنری فارسی به بنگالی
مدافع
pembela
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مدافع
savunucu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مدافع
옹호자 , 변호자 , 수비수
دیکشنری فارسی به کره ای
مدافع
倡导者 , 辩护者 , 防御者
دیکشنری فارسی به چینی
مدافع
支援者 , 弁護者 , 防御者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مدافع
תומך , מתנצל , מגן
دیکشنری فارسی به عبری
مدافع
mtetezi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مدافع
ผู้สนับสนุน , ผู้ขอโทษ , ผู้ปกป้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
مدافع
مدافعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
مدافع
وکیل , معافی مانگنے والا , مدافع
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدافعت
تصویر مدافعت
یکدیگر را راندن و دور کردن، از کسی حمایت و طرف داری کردن، دفاع کردن، سهل انگاری در انجام کاری، تعلّل کردن
فرهنگ فارسی عمید
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
فرهنگ لغت هوشیار
مدافعه: خداوند عالم را بمرافعت و مخالفت ایشان رکاب همایون بباید رنجانید و کار دشمن ضعیف داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدافعه
تصویر مدافعه
((مُ فِ عَ یا عِ))
یکدیگر را راندن و دور کردن، دفاع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
یکدیگر را دفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافع
تصویر تدافع
دفاع کردن، یکدیگر را دفع کردن، همدیگر را پس زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منافع
تصویر منافع
منفعت ها، چیزهایی که موجب نفع بشود، فایده ها، سودها، بهره ها، سودمند بودن، جمع واژۀ منفعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متدافع
تصویر متدافع
یکدیگر را دفع کننده در کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدمع، کنج چشم ها اشک ها اشکجای ها جمع مدمع: محلهای اشک مجراهای اشک، کنج چشمها، اشکها: شبی از شبهای زمستان که مزاج هوا افسره بود و مفاصل زمین درهم افسره سیلان از مدامع سبلان منقطع شده
فرهنگ لغت هوشیار