- مداح
- ستایشگر
معنی مداح - جستجوی لغت در جدول جو
- مداح
- خوانندۀ اشعار مذهبی، مدح کننده، ستایش کننده، ستایشگر
- مداح
- ستاینده، آفرین سرا، مدیحه گو
- مداح ((مَ دّ))
- بسیار ستایش کننده و مدح کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده سونگری
ستودن
ملوان، دریانورد
شوخی
زمین فراخ درندشت
شورش بزرگ، کاسه بزرگ، لشکر گران، تغار از سنگ یا از چوب، بزرگ دنبه
بانگ بانگ کردن
ستایش، مدیحه، ممدوح
مساحت کننده، زمین پیما
هزل، شوخی، خوش طبعی، مسخرگی
بسیار شوخی کننده، بسیار شوخ
همیشه، همیشگی، دائم، می، شراب
مدح کننده، مدح گوینده، ستاینده، ستایشگر
قدح ها، تیرهای بی پیکان، جمع واژۀ قدح
ویژگی فعل بدون حکم، حلال کرده شده، جایز، حلال، روا
مدیح ها، ستایش ها، مدیحه ها، ممدوح ها، جمع واژۀ مدیح
نشان فلزی که برای قدردانی از خدمات کسی به او اعطا شود
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
کاسه ساز کاسه فروش، غنچه غنچه گل، جمع قدح، تیر های کمان، تیر های منگ (قمار) جمع قدح تیرهای پیکان نا نهاده تیرهای قمار
مدح کننده، ستایشگر
حلال داشته شده و جایز داشته شده، شایان، مشروع، روا، مباحات جمع آنست
شاهسپرم چینی از گیاهان
باران پیوسته، می و شراب، باده، همیشگی، پیوسته
سکه مانندی است که به یادگار در واقعه مهمی یا به پاس خدمت شخصی بزرگ ساخته میشود، آویزه، نشان، نشان افتخار
فر رود آمدن، ناگاه فرود آمدن، زمان گریز زمان شادی زمان چرخیدن زمان بر گشتن
جای گردش، جای دور گشتن
هر ماده ای که با آن چیز نویسند
فرود آورنده، سر برگرداننده
خانه نشین پای بند به خانه
مدایح در فارسی:، جمع مدیحه، ستایش ها سون ها
اشعاری که در بیان فضایل و اعمال ممدوحی سروده باشند، جمع مدیحه