جدول جو
جدول جو

معنی مداح - جستجوی لغت در جدول جو

مداح
ستایشگر
تصویری از مداح
تصویر مداح
فرهنگ واژه فارسی سره
مداح
خوانندۀ اشعار مذهبی، مدح کننده، ستایش کننده، ستایشگر
تصویری از مداح
تصویر مداح
فرهنگ فارسی عمید
مداح
ستاینده، آفرین سرا، مدیحه گو
تصویری از مداح
تصویر مداح
فرهنگ لغت هوشیار
مداح
((مَ دّ))
بسیار ستایش کننده و مدح کننده
تصویری از مداح
تصویر مداح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مداحی
تصویر مداحی
در تازی نیامده سونگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امداح
تصویر امداح
ستودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاح
تصویر ملاح
ملوان، دریانورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
شوخی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بداح
تصویر بداح
زمین فراخ درندشت
فرهنگ لغت هوشیار
شورش بزرگ، کاسه بزرگ، لشکر گران، تغار از سنگ یا از چوب، بزرگ دنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداح
تصویر صداح
بانگ بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیح
تصویر مدیح
ستایش، مدیحه، ممدوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساح
تصویر مساح
مساحت کننده، زمین پیما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
هزل، شوخی، خوش طبعی، مسخرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
بسیار شوخی کننده، بسیار شوخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدام
تصویر مدام
همیشه، همیشگی، دائم، می، شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادح
تصویر مادح
مدح کننده، مدح گوینده، ستاینده، ستایشگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قداح
تصویر قداح
قدح ها، تیرهای بی پیکان، جمع واژۀ قدح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباح
تصویر مباح
ویژگی فعل بدون حکم، حلال کرده شده، جایز، حلال، روا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدایح
تصویر مدایح
مدیح ها، ستایش ها، مدیحه ها، ممدوح ها، جمع واژۀ مدیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدال
تصویر مدال
نشان فلزی که برای قدردانی از خدمات کسی به او اعطا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدار
تصویر مدار
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
فرهنگ فارسی عمید
کاسه ساز کاسه فروش، غنچه غنچه گل، جمع قدح، تیر های کمان، تیر های منگ (قمار) جمع قدح تیرهای پیکان نا نهاده تیرهای قمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادح
تصویر مادح
مدح کننده، ستایشگر
فرهنگ لغت هوشیار
حلال داشته شده و جایز داشته شده، شایان، مشروع، روا، مباحات جمع آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدان
تصویر مدان
شاهسپرم چینی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدام
تصویر مدام
باران پیوسته، می و شراب، باده، همیشگی، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
سکه مانندی است که به یادگار در واقعه مهمی یا به پاس خدمت شخصی بزرگ ساخته میشود، آویزه، نشان، نشان افتخار
فرهنگ لغت هوشیار
فر رود آمدن، ناگاه فرود آمدن، زمان گریز زمان شادی زمان چرخیدن زمان بر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدار
تصویر مدار
جای گردش، جای دور گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداد
تصویر مداد
هر ماده ای که با آن چیز نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدمح
تصویر مدمح
فرود آورنده، سر برگرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدبح
تصویر مدبح
خانه نشین پای بند به خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدائح
تصویر مدائح
مدایح در فارسی:، جمع مدیحه، ستایش ها سون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدایح
تصویر مدایح
اشعاری که در بیان فضایل و اعمال ممدوحی سروده باشند، جمع مدیحه
فرهنگ لغت هوشیار