جدول جو
جدول جو

معنی مخناف - جستجوی لغت در جدول جو

مخناف
(مِ)
شتر نر عقیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرد که نخل های گشن داده و کشت گشتۀ دست وی خرمای نیکو و زراعت خوب نیارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مردی که دست پروردۀ وی از قبیل گشن دادن خرمابن و کشتن کشت و زراعت، بار و حاصل خوب نیاورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ماماچه را گویند و به عربی قابله خوانند، (برهان)، به معنی مام ناف، (آنندراج)، ماماچه و قابله، (ناظم الاطباء)، مخفف مام ناف، (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به مام ناف شود، به معنی ناف هم آمده است و آن گوی باشد در شکم، (برهان)، ناف و سره، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شتر که رحل سپس و شتر که رحل پیش اندازد، از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). شتری که رحل سپس اندازد و یا آن که رحل پیش اندازد. (ناظم الاطباء). آن اشتر که پالان فرا پیش افکند. (مهذب الاسماء) ، شتر که بر وی سناف بندند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
امراءه مخناث، زن شکسته و دوتاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِءْ)
رونده در اول شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شبانی که مرغزار ستور نارسیده ندارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کسی که آغاز کند چراگاهها و منازل را و چارپایان خود را از گیاهان ستور ندیده بچراند. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ رُ)
پیچیدن بینی شتر را. منه: خنف البعیر، سست شدن رسغ شتر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). یقال: خنف البعیر اذا سار فقلب خف یده الی وحشیه. (منتهی الارب) ، بریدن ترنج و مانند آن را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خنف الاترج و نحوه. (منتهی الارب) ، زدن سینۀ خود را به دست خود. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خنفت المراه، زد آن زن سینۀ خود را بدست خود. (منتهی الارب) ، سرگردانیدن ستور سوی سوار دردویدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’ن و ف’، جای بالا رفتن: جبل عالی المناف، ای المرتقی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عبد... پدر هاشم است و عبدالشمس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پدر هاشم است و نسبت بدان منافی ّ است. (از اقرب الموارد). رجوع به عبدمناف و منافی شود
نام بتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) نام بتی بوده است در جاهلیت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخلاف
تصویر مخلاف
دهستان، کد خدا بخشدار، بباز و ببر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلاف
تصویر مخلاف
((مِ))
روستا، ده
فرهنگ فارسی معین