جدول جو
جدول جو

معنی مخمصه - جستجوی لغت در جدول جو

مخمصه
رنج، زحمت، گرفتاری
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
فرهنگ فارسی عمید
مخمصه
مخمصه در فارسی گرسنگی، رنج، درد سر گرفتاری گرسنگی مفرط، سوزش و رنجی که از گرسنگی در شکم پیدا شود، رنج زحمت، پیچیدگی کار اشکال. یا در (به) مخمصه گرفتار شدن، دچار اشکال شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مخمصه
((مَ مَ صَ یا ص))
گرسنگی، خالی بودن معده، رنج، زحمت، گرفتاری
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
فرهنگ فارسی معین
مخمصه
هچل
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
فرهنگ واژه فارسی سره
مخمصه
اشکال، دردسر، قید، سختی، دشواری، گرفتاری، گیرودار، مخاطره، گرسنگی، رنج، زحمت، بدبختی، غم بزرگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مخمصه
مأزقٌ
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به عربی
مخمصه
Predicament
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مخمصه
situation difficile
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مخمصه
مشکل صورتحال
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به اردو
مخمصه
situação difícil
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مخمصه
missliche Lage
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به آلمانی
مخمصه
trudne położenie
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به لهستانی
مخمصه
затруднительное положение
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به روسی
مخمصه
складне становище
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مخمصه
benarde situatie
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به هلندی
مخمصه
বিপদজনক অবস্থা
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به بنگالی
مخمصه
situazione difficile
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مخمصه
สถานการณ์ลำบาก
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به تایلندی
مخمصه
hali ngumu
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مخمصه
苦境
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مخمصه
困境
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به چینی
مخمصه
מצב קשה
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به عبری
مخمصه
apuro
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مخمصه
çıkmaz
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مخمصه
kesulitan
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مخمصه
कठिन स्थिति
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به هندی
مخمصه
곤경
تصویری از مخمصه
تصویر مخمصه
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخلصه
تصویر مخلصه
گیاهی با شاخه های کوتاه، گل های سرخ و برگ های تلخ که مصرف دارویی دارد، بابونۀ گاوی
فرهنگ فارسی عمید
(شَف ف / شِف ف)
بیرون آوردن مغز. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَمْ مَ رَ)
سپیدسر از گوسپند و اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن متکبری که خوشبوی می بوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَمْ مَ سَ)
مسئله ای است از مسائل فرائض که در آن پنج صحابی اختلاف کرده اند، علی (ع) و عثمان و ابن مسعود و زید وابن عباس رضی اﷲعنهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَمْ مِ سَ)
فرقه ای از غلاه که می گفتند ’سلمان فارسی’ و ’مقداد’ و ’عمار’ و ’ابوذر غفاری’ و ’عمر بن امیۀ ضیمری’ از طرف خداوند مأمور ادارۀ مصالح عالمند و به سلمان مقام رسالت میدادند. (خاندان نوبختی اقبال ص 263). به صیغۀ اسم فاعل باب تفعیل، به نوشتۀ مقباس مامقانی و مستظرفات بروجردی، عنوان فرقه ای است از غالی مذهبان که پنج نفر. سلمان و ابوذر ومقداد و عمرو بن امیۀ ضمری را از طرف رب جلیل که به زعم ایشان حضرت امیر المؤمنین (ع) است پیغمبر و موکل بمصالح عالم دانند. (ریحانه الادب ج 5 ص 265). آنچه از عقیدۀ قاسم کرخی و فرزندانش برمی آید آن است که مخمسه معتقد بودند محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین به صورت اشباح نور لم یزل ولایزال خواهند بود و به همین جهت است که آنان را مخمسه خوانند. (معجم البلدان ج 7 ص 236 ذیل کرخ البصره). مخمسه حضرت امام حسین (ع) را.... غایب و مستتر و حجت منتظر می دانند. (روضات الجنات چ قدیم ص 555 مکرر)
لغت نامه دهخدا
مخلصه در فارسی: دهان شیر گیاه نوروزی نو شگیا از گیاهان مونث مخلص. گل کتانی که باسامی محاجم و دهان شیر و قلیحه و گیاه نوروزی نیز موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
مخمسه در فارسی مونث مخمس: پنجینه، پنجگوشه، پنج باوریان گروهی که پنج تن از یاران پیامبر (ص) را گردانندگان راستین جهان می دانستند سلمان مقداد عمار ابوذر غفاری و عمر بن امیه صیمری مونث مخمس جمع مخمسات
فرهنگ لغت هوشیار
مخصصه در فارسی مونث مخصص ویژه گشته مخصصه در فارسی مونث مخصص: ویژه گر مونث مخصص جمع مخصصات. مونث مخصص جمع مخصصات
فرهنگ لغت هوشیار