جدول جو
جدول جو

معنی مخلصون - جستجوی لغت در جدول جو

مخلصون
(مُ خوَرْ / خُرْ)
دیهی از دهستان حومه بخش مهریز است که در شهرستان یزد واقع است و در حدود 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متصون
تصویر متصون
نگه دارندۀ نفس خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلوق
تصویر مخلوق
مقابل خالق، آفریده شده، ساخته شده، انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
عدی معادل هزارهزار، دو کرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلصانه
تصویر مخلصانه
به طور راستی، از روی خلوص و صفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلصه
تصویر مخلصه
گیاهی با شاخه های کوتاه، گل های سرخ و برگ های تلخ که مصرف دارویی دارد، بابونۀ گاوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
رانده و دور شده از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیون
تصویر ملیون
گروهی که انتساب به ملت داشته باشند، ملی گرایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملحون
تصویر ملحون
آهنگ دار، شعری که با الحان موسیقی خوانده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلوع
تصویر مخلوع
کسی که از مقام خود برکنار شده، برکنده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محصون
تصویر محصون
محفوظ و استوار، در امان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخصوص
تصویر مخصوص
خاص شده، خاص، ویژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخزون
تصویر مخزون
ذخیره شده، در خزانه نهاده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
آمیخته شده، درهم شده، به هم آمیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملسون
تصویر ملسون
کذاب، دروغ گو، خوش صحبت، شیرین زبان
فرهنگ فارسی عمید
(یُنْ)
ملیون. هزارهزار. دو کرور
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جان. از ادبا و شعرای بزرگ انگلستان است. به سال 1608 میلادی در لندن پا به عرصۀ هستی نهاد و تا 24 سالگی به تحصیل در مدرسه سن پول کمبریج اشتغال ورزید و بعد به دانشگاه کمبریج رفت. زندگانی او بیشتر در امور سیاسی گذشت و مقاله های آتشینی درباره آزادی مطبوعات و مذهب و آموزش و پرورش نگاشت که مخصوصاً مقالات او به عنوان مسؤلیت سلاطین و حکام و نخستین دفاع از ملت انگلیس از همه معروفتر است. میلتون به سبب کار و مطالعۀ زیاد بینایی خود را از دست داد. معروفترین آثار او ’بهشت گم شده’ است که در ده دفتر در سال 1667 میلادی به پایان رسیده و انتشار یافته است و معرف آزادگی و آزاداندیشی و ذوق وقریحۀ سرشار اوست. و امروزه شهرت او بیشتر مدیون همین منظومه است. دیگر از آثار او دو منظومۀ ’فردوس موجود’ و ’آلام شمشون’ است که در 1671 با هم چاپ و نشر شده است. میلتون در نوامبر 1674م. درگذشت. (تاریخ ادبیات انگلستان تألیف صورتگربخش 2 صص 145- 173)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
قومی که شتران آنها مبتلا به بیماری قلاب باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به اقلاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ نَ / نِ)
خالص و حقیقی و باصداقت و حاکی از صفا و خلوص نیت: و این بیتهای مخلصانه که خود گفته است از او مر عقلا را بر اعتقاد پاک او گواه است. (جامع الحکمتین ناصرخسرو 315).
معاصران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید.
حافظ.
، حقیقی و بطور راستی و دوستانه و با صداقت و مانند دوست حقیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لُ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل برغش و ’مگس ریزه’ آورده است. ظاهراً معرب کلمه فرانسوی است. و رجوع به دزی ج 2 ص 599 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متلون
تصویر متلون
رنگ برنگ شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تباه خرد، تباه اندام جامه در نوشته و دوخته، طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی، سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنانکه از فا در فاعلاتن الف بیندازند فعلاتن شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلصان
تصویر خلصان
دوست ویژه، دوست یکدل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخلص، یکرنگان پاکبازان جمع مخلص در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مدرس شد عباد مخلصین را سبق داد از حقیقت مرسلین را. (عطار. اسرارنامه) جمع مخلص در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
فرانسوی وسان سد بیور هزارهزار دوکرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملخصین
تصویر ملخصین
جمع ملخص در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
پاکدلانه به یکرنگی حاکگی از خلوص و صفا نیت: و این بیتهاء مخلصانه که خود گفته است ازومر عقلا را بر اعتقاد پاک او دو گواه است، از روی خلوص و صفا صادقانه: مخلصانه باو خدمت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متخلص، نامیدگان جمع متخلص در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
((دِ))
ملیون، هزار هزار (1000000)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخصوص
تصویر مخصوص
خود ویژه، ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخلوق
تصویر مخلوق
آفریده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
آمیخته، درهم
فرهنگ واژه فارسی سره
هزارهزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخلاص آمیز، بی ریا، صادقانه، صدق آمیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد