جدول جو
جدول جو

معنی مخلا - جستجوی لغت در جدول جو

مخلا
خالی شده، رهاشده، جای خالی، بورانی بادمجان
مخلا به طبع: جای خالی، آرام و مطابق میل
تصویری از مخلا
تصویر مخلا
فرهنگ فارسی عمید
مخلا
(مُ خَلْ لا)
طعامی است، و آن چنان باشد که چند عدد بادنجان بزرگ را پخته با یک من گوشت بریان کردۀ فربه با ساطور نرم سازند و چند عدد لیمو را بریده در آن بفشارند و در نان های یوخۀ آب زده پیچند و بخورند. (برهان) (آنندراج). یک نوع طعامی که از بادنجان پخته و گوشت فربه بریان نمودۀ قیمه کرده و آب لیمو سازند و آن را با نان یوخه خورند. (ناظم الاطباء). بورانی بادنجان. (اصطلاحات و لغات مشکل دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 183)
لغت نامه دهخدا
مخلا
(مُ خَل لا)
از ’خ ل و’، رها کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تهی و خالی و رهایافته و آزادشده. (ناظم الاطباء). رجوع به مخلی شود.
- مخلا بطبع، بدون تکلف و آسوده و آزاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مخلا
بنگرید به مخلاه در رسم الخط فارسی برای مخلی بکار رود، طعامی است و آن چنان باشد که چند عدد بادنجان بزرگ را پخته با یک من گوشت بریان کرده فربه با ساطور نرم سازند و چند عدد لیمو را بریده درآن بفشارند و در نانهای یوخه آب زده پیچند و بخورند بورانی بادنجان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهلا
تصویر مهلا
(دخترانه)
دوستانه، آهسته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مخلف
تصویر مخلف
بازمانده، به جامانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلب
تصویر مخلب
ناخن پرندگان شکاری، چنگال
داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، محصد، جاخشوک، خاشوش، جاغسوک، جاخسوک، منگال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخلا
تصویر اخلا
خلیل ها، دوستان مهربان و یکدل، دوستان صادق، جمع واژۀ خلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخلا
تصویر بخلا
بخیل ها، خسیس ها، ممسک ها، لئیم ها، زفت ها، سیه کاسه ها، جمع واژۀ بخیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
ویژگی دوست پاک و بی ریا، بی آلایش، عبادت کنندۀ بی ریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطلا
تصویر مطلا
چیزی که آن را با چیز دیگر اندود کرده باشند، اندود شده، روغن مالی شده، زراندود شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز می زند، خلاصۀ کلام، چکیدۀ سخن، محل خلاص و نجات، محل رهایی، راه خلاص، گریزگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولا
تصویر مولا
مالک، سرور، مهتر
دوست، دوستدار
بنده، بندۀ آزاد شده، املای دیگر واژۀ مولیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجلا
تصویر مجلا
محل جلوه و ظهور، پیش سر، قسمت پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلط
تصویر مخلط
آمیزنده، برهم زننده،، دوبه هم زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معلا
تصویر معلا
برافراشته، بلند شده، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
خالص شده، پاکیزه شده
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
مرد به هر کار آمیزنده و فسادافکننده در آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به مخلط شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تره دان و علف دان و توبره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تره دان و علف دان و توبره که دانه پر کرده به دهان اسب بندند. (آنندراج). توبره. (مقدمه الادب زمخشری) (دستورالاخوان چ بنیاد فرهنگ). توبره و تره دان و علف دان. ج، مخالی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخلا
تصویر اخلا
تهی کردن، تهی شدن، هم نشینی، بی شوی گشتن، دست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلف
تصویر مخلف
جانشین کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلی
تصویر مخلی
خالی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخبا
تصویر مخبا
پنهانگاه نهانگاه جای پنهان کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
از برای مثل، بطور مثال وتمثیل، چنانکه برای نمونه بطور مثال، مثلا چون کوهی که عراده رعد... و تیر پران بارانش رخنه نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماخلا
تصویر ماخلا
مگر بیغر از، غیر از
فرهنگ لغت هوشیار
سرانجام به فرجام سرانجام عاقبت بالمال در نتیجه: با وجود شرایط مشکل باید کاری کرد که مالاوضع نسبه آبرومندی پیش بیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلاف
تصویر مخلاف
دهستان، کد خدا بخشدار، بباز و ببر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلاه
تصویر مخلاه
مخلات در فارسی: تو بره کاه، چنته
فرهنگ لغت هوشیار
زفتی سخن ها هر چه گفتی راست گفتی - نکردی بامن اندر مهر زفتی تنگ چشمی سیمتاخ خسی، جمع بخیل، زفتان (در پارسی رو در روی زفت رادیابه تازی کریم است: کجا نه زفت خواهد بود نه راد - همان بهتر که باشی راد و دلشاد جمع بخیل گرسنه چشمان تنگ چشمان، جمع بخیل گرسنه چشمان تنگ چشمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلاط
تصویر مخلاط
مرد مجوش، به هم زننده: کار دیگران را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلات
تصویر مخلات
توبره که بادانه پرکرده بدهان اسب بندند علف دان، چنته
فرهنگ لغت هوشیار
تنپوشیافته (تنپوش جامه دوخته خلعت)، هاژ گیج: مرد، سست: مرد، سرین جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلاف
تصویر مخلاف
((مِ))
روستا، ده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلات
تصویر مخلات
((مِ))
توبره، چنته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثلا
تصویر مثلا
همانند
فرهنگ واژه فارسی سره