جدول جو
جدول جو

معنی مخفش - جستجوی لغت در جدول جو

مخفش
(مُخَ ف فِ)
بر زمین افکننده و پاسپرکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه بر زمین می افکند و پاسپر می کند. (ناظم الاطباء) ، بدن ضعیف. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ضعیف البدن. (ناظم الاطباء) ، ویران کننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخفی
تصویر مخفی
پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخفف
تصویر مخفف
سبک شده، تخفیف یافته، مقابل مشدد، بی تشدید، ویژگی کلمه ای که حرفی از آن حذف شده مانند «هماره» ( همواره)
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی کسی که چشمش ضعیف و کم سو باشد یا در روز و در روشنایی به خوبی نمی بیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخمش
تصویر مخمش
مخدوش، خدشه دار، خراشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخشف
تصویر مخشف
شبگرد، پر وهان برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخدش
تصویر مخدش
خراشنده
فرهنگ لغت هوشیار
خراشدار خدشه وارد آمده: مخدوش: هفتاد بار توبه کند شب رسول حق تو به شکن حق است که توبه مخمش است. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
پنهان، پوشیده، نهفته، نهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخفف
تصویر مخفف
سبک و سبک شده، سبک وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخرش
تصویر مخرش
مخراش: بنگرید به مخراش چوب سرکج، چوب خط کش چرم دوزان
فرهنگ لغت هوشیار
خرد چشم، کم بین، شب بین: کسی که درشب به از روز بیند، روز کور، شب پره، نام دو تن در ادب تازی که یکی استادو دو دیگری شاگرد سیبویه بوده است خرد چشم تنگ چشم کم بین صاحب چشم کوچک و کم سو کسی که در تاریکی بهتر بیند که به روشنایی و در ابر بهتر بیند که بروز صافی بی ابر، شب پرک روز کور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخفف
تصویر مخفف
((مُ خَ فَّ))
تخفیف داده شده، سبک شده، حرف بدون تشدید، در فارسی گاهی بعضی حروف را حذف کنند و آن را مخفف نامند، همواره، هماره. سپاه، سپه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخمش
تصویر مخمش
((مُ خَ مَّ))
خدشه وارد آمده، مخدوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخفف
تصویر مخفف
((مَ خَ فِّ))
سبک کننده، کاهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
((مَ یّ))
پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخفش
تصویر اخفش
((اَ فَ))
کسی که چشمش ضعیف و کم نور باشد، شب پرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
نهفته، پنهان، نهان، ناپیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
Clandestine, Covert, Latent, Secret, Masked, Sneaky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
clandestin, caché, latent, masqué, secret, sournois
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
秘密的 , 隐秘的 , 潜在的 , 戴面具的 , 偷偷摸摸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
סודי , סמוי , חבוי , מחופש , ערמומי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
은밀한 , 숨겨진 , 잠재적인 , 가면을 쓴 , 비밀의 , 교활한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
gizli, maskeli, sinsi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
tersembunyi, laten, bertopeng, rahasia, licik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
गुप्त , गुप्त , मुखौटा पहने हुए , चालाक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
heimlich, geheim, latent, maskiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
clandestino, nascosto, latente, mascherato, segreto, furbo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
clandestino, encubierto, latente, enmascarado, secreto, astuto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
clandestien, verborgen, latent, gemaskerd, geheim, sluw
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
таємний , прихований , замаскований , секретний , хитрий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
тайный , скрытный , скрытый , секретный , хитрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
tajny, ukryty, zamaskowany, przebiegły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
clandestino, encoberto, latente, mascarado, secreto, astuto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مخفی
تصویر مخفی
密かな , 隠れた , 潜在的 , 仮面をつけた , 秘密の , ずるい
دیکشنری فارسی به ژاپنی