جدول جو
جدول جو

معنی مخطمه - جستجوی لغت در جدول جو

مخطمه
(مُ خَطْ طَ مَ)
مؤنث مخطم: ناقه مخطمه، ماده شتر مهار در بینی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ مَ)
بلندی کوه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
زن. (منتهی الارب) (آنندراج). زن و زوجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ / مِ طَ)
منقار مرغان و پیش بینی و دهن ستور و بینی مردم. ج، مخاطم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بینی انسان. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ)
جای مهار در بینی شتران. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ)
اسب که از پتفوز تا حنک اسفل وی سفیدی گرفته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، شتر مهار در بینی کرده شده و شتری که بینی وی را می کشند تا مهار در وی گذارند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخطمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ / مُ خَطْ طِ)
غورۀ خرماکه بر وی خطهای سفید پیدا آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طِ)
مهار در بینی شتر کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه مهار در بینی شتر و یا اسب مینهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ خَمْ مَ)
جاروب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از مقدمه الادب زمخشری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
پسر سعد بن ثعلبه است از قبیلۀ طی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
قبیله ای است ازانصار و هم بنوعبدالله بن مالک بن اوس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ طَمْ مَهْ)
درازبالا. (منتهی الارب). دراز و بلند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ ذَ)
مهار کردن شتر: خاطم البعیر مخاطمه و خطاماً، مهار کرد دربینی آن شتر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخطیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ رَ)
رنگ شده با گیاه خطر: لحیه مخطوره و مخطره، مخضوبه بالنبات المسمی الخطر. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ رَ)
بادیه مخطره، بیابانی که مسافر در آن، هم امید سلامتی داشته باشد و هم بیم هلاکت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ ءَ)
فرقه ای از غلاه شیعه که می گفتند جبرئیل درفرود آوردن وحی خطا کرده. (خاندان نوبختی، ص 263)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ مَ)
ابن نوفل بن اهیب بن عبد مناف الزهری القرشی، مکنی به ابوصفوان یکی از اصحاب پیغمبر و عالم به انساب عرب بود. وی عمری طولانی داشت و در حدود 115 سال زندگی کرد و در زمان عثمان نابینا شد و در سال 54 هجری قمری در مدینه درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَرْ رَ مَ)
گوسپند بریده گوش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَزْ زَ مَ)
مرغان و شترمرغان که دیوار بینی آنها سوراخ دار است. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُخَثْ ثَ مَ)
مؤنث مخثم: نعل مخثمه، کفش پهناور بی سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، نعل مخثمه، کفش پهناور نوک دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
گروهی از پیروان علی (ع) که جبرئیل را در رساندن پیام خدایی به محمد بن عبدالله (ص) لغزشمند می دانستند (فضل بن شادان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخططه
تصویر مخططه
مونث مخطط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطم
تصویر مخطم
بینی، نوک افسار
فرهنگ لغت هوشیار