رنگ کرده شده و خضاب کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : هر که آن پنجۀ مخضوب تو بیند گوید گر به این دست کسی کشته شود نادر نیست. سعدی. و رجوع به مخضّب و خضیب شود
رنگ کرده شده و خضاب کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : هر که آن پنجۀ مخضوب تو بیند گوید گر به این دست کسی کشته شود نادر نیست. سعدی. و رجوع به مُخَضَّب و خضیب شود
رنگین کرده شده و وسمه بسته شده. (غیاث) (آنندراج) : بنان مخضب، سرانگشتان رنگ کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضوب و خضیب و مادۀ قبل شود
رنگین کرده شده و وسمه بسته شده. (غیاث) (آنندراج) : بنان مخضب، سرانگشتان رنگ کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضوب و خضیب و مادۀ قبل شود
درخت خارخشوده و بریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درخت پاک کرده شده از خار. (غیاث) (آنندراج) ، درمانده از استادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به خضید شود
درخت خارخشوده و بریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درخت پاک کرده شده از خار. (غیاث) (آنندراج) ، درمانده از استادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به خضید شود
خشم گرفته. (مهذب الاسماء). غضب کرده شده و رانده شده. (ناظم الاطباء). آنکه دیگری بر او خشمناک شده. مورد خشم واقع شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چون اسم مفعول لازم است، در عربی باید با حرف جر ’علی’ متعدی شود و مغضوب علیه گفته شود، لیکن در فارسی بدون حرف جر هم استعمال می شود. (فرهنگ نظام). و رجوع به ترکیب بعد شود. - فلان من المغضوب علیهم، یعنی فلان از یهود است. (از اقرب الموارد) : صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضاّلین. (قرآن 7/1). - مغضوب ٌعلیه، خشم کرده شده بر او و ملعون و گرفتار سخط خداوندی. (ناظم الاطباء). مورد خشم واقع شده. (از اقرب الموارد) : جریمت بر طالع مغضوب ٌعلیه توان نهاد نه بر طبیعت مرضیۀ آن صدر. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 310)
خشم گرفته. (مهذب الاسماء). غضب کرده شده و رانده شده. (ناظم الاطباء). آنکه دیگری بر او خشمناک شده. مورد خشم واقع شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چون اسم مفعول لازم است، در عربی باید با حرف جر ’علی’ متعدی شود و مغضوب علیه گفته شود، لیکن در فارسی بدون حرف جر هم استعمال می شود. (فرهنگ نظام). و رجوع به ترکیب بعد شود. - فلان من المغضوب علیهم، یعنی فلان از یهود است. (از اقرب الموارد) : صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضاَّلین. (قرآن 7/1). - مغضوب ٌعلیه، خشم کرده شده بر او و ملعون و گرفتار سخط خداوندی. (ناظم الاطباء). مورد خشم واقع شده. (از اقرب الموارد) : جریمت بر طالع مغضوب ٌعلیه توان نهاد نه بر طبیعت مرضیۀ آن صدر. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 310)
فروتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فروتنی کرده شده و متواضع. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضع شود، رعیت و تابع. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
فروتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فروتنی کرده شده و متواضع. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخضِع شود، رعیت و تابع. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
زن خواستگاری کرده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن. (دهار). خطبه کرده شده و خواستگاری کرده شده و در زناشوئی تازیان یکی می گوید: الخاطب خطب و دیگری می گوید: المخطوب نکح. (ناظم الاطباء). و رجوع به خطب و خطبه شود
زن خواستگاری کرده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن. (دهار). خطبه کرده شده و خواستگاری کرده شده و در زناشوئی تازیان یکی می گوید: الخاطب خطب و دیگری می گوید: المخطوب نکح. (ناظم الاطباء). و رجوع به خِطب و خِطبه شود