ناقه که گوشه ای از گوش آن بریده باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ماده شتری که گوشه ای از گوش وی بریده باشد. (ناظم الاطباء) ، زن ختنه کرده. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ناقه که گوشه ای از گوش آن بریده باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ماده شتری که گوشه ای از گوش وی بریده باشد. (ناظم الاطباء) ، زن ختنه کرده. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نام یکی از صحابیان است که در خدمت پیغمبر احترام بسیار داشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد.
نام یکی از صحابیان است که در خدمت پیغمبر احترام بسیار داشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد.
مرد ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسی که نصف عمرش در جاهلیت گذشته باشد و نصف در اسلام، یا آنکه جاهلیت و اسلام را دریافته. و شاعر که جاهلیت و اسلام را دریافته باشد چون لبید. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). - شعراء مخضرمین، مقابل شعرای جاهلیت. و از معاریف آنان است: حسان بن ثابت، لبیدبن ربیعه، کعب بن زهیر، زید الخیل طائی، نابغۀ جعدی، امیه بن ابی الصلت، حطیه، عمرو بن معدی کرب، خناء بنت عمرو بن الشرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، سیاه که پدرش سفیدرنگ بود. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج). سیاهی که پدرش سفید بود. (ناظم الاطباء) ، مردم کم حسب و آنکه دعوی نسب کند و نباشد از آن. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج) ، آنکه پدرش را کسی نشناسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سریت زاده. (منتهی الارب) (آنندراج). کنیززاده. (ناظم الاطباء) ، گوشت که شناخته شود که گوشت نر است یا ماده. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، طعام تفه. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج). طعام تفه و بی مزه. (ناظم الاطباء). غذای تافه یعنی غذائی که طعم نداشته باشد. (از محیط المحیط) ، آب که نه ثقیل باشد و نه سبک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
مرد ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسی که نصف عمرش در جاهلیت گذشته باشد و نصف در اسلام، یا آنکه جاهلیت و اسلام را دریافته. و شاعر که جاهلیت و اسلام را دریافته باشد چون لبید. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). - شعراء مخضرمین، مقابل شعرای جاهلیت. و از معاریف آنان است: حسان بن ثابت، لبیدبن ربیعه، کعب بن زهیر، زید الخیل طائی، نابغۀ جعدی، امیه بن ابی الصلت، حطیه، عمرو بن معدی کرب، خناء بنت عمرو بن الشرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، سیاه که پدرش سفیدرنگ بود. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج). سیاهی که پدرش سفید بود. (ناظم الاطباء) ، مردم کم حسب و آنکه دعوی نسب کند و نباشد از آن. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج) ، آنکه پدرش را کسی نشناسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سریت زاده. (منتهی الارب) (آنندراج). کنیززاده. (ناظم الاطباء) ، گوشت که شناخته شود که گوشت نر است یا ماده. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، طعام تفه. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج). طعام تفه و بی مزه. (ناظم الاطباء). غذای تافه یعنی غذائی که طعم نداشته باشد. (از محیط المحیط) ، آب که نه ثقیل باشد و نه سبک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
می، زیرا خورندۀ وی عقلش زائل می گردد و تیز می دهد. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از آنندراج). می و شراب زیرا که خورندۀ وی عقلش زایل شده و ضرطه می دهد. (ناظم الاطباء)
می، زیرا خورندۀ وی عقلش زائل می گردد و تیز می دهد. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از آنندراج). می و شراب زیرا که خورندۀ وی عقلش زایل شده و ضرطه می دهد. (ناظم الاطباء)
زن باحجاب و پرده نشین و پاکدامن و باشرم و حیا. (ناظم الاطباء) : مخدره دست شاهزاده بگرفت و با او در حجرۀ خلوت رفت. (سندبادنامه ص 69). و رجوع به مادۀ قبل شود
زن باحجاب و پرده نشین و پاکدامن و باشرم و حیا. (ناظم الاطباء) : مخدره دست شاهزاده بگرفت و با او در حجرۀ خلوت رفت. (سندبادنامه ص 69). و رجوع به مادۀ قبل شود
زن پرده نشین. (منتهی الارب) (از غیاث) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). دخترک پرده نشین و بازداشته شده از خدمت و کار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
زن پرده نشین. (منتهی الارب) (از غیاث) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). دخترک پرده نشین و بازداشته شده از خدمت و کار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
زن پرده نشین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دخترک پرده نشین و بازداشته شدۀ از خدمت و کار. (ناظم الاطباء). مخدّره. (اقرب الموارد). و رجوع به مخدّره شود
زن پرده نشین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دخترک پرده نشین و بازداشته شدۀ از خدمت و کار. (ناظم الاطباء). مُخَدَّرَه. (اقرب الموارد). و رجوع به مُخَدَّرَه شود
مؤنث مخصّر. نعل مخصره، کفش میان باریک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ید مخصره، دست که بند آن باریک باشد، گویا بسته شده است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخصّر شود، دست که در آن بریدگی مستدیر باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مؤنث مُخَصَّر. نعل مخصره، کفش میان باریک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ید مخصره، دست که بند آن باریک باشد، گویا بسته شده است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخَصَّر شود، دست که در آن بریدگی مستدیر باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
آنچه در دست گرفته بر آن تکیه کنند از عصا و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آنچه پادشاه در دست گرفته بدان اشاره کند در وقت سخن گفتن به کسی و آنچه خطیب در دست گیرد وقت خواندن خطبه. ج، مخاصر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به ذومخصره شود
آنچه در دست گرفته بر آن تکیه کنند از عصا و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آنچه پادشاه در دست گرفته بدان اشاره کند در وقت سخن گفتن به کسی و آنچه خطیب در دست گیرد وقت خواندن خطبه. ج، مخاصر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به ذومخصره شود
دول نا بریده، هر دو وانه کسی که دورک کانایی (جاهلیت) و دین پذیری (اسلام) را دیده باشد، سیاه از پدر سفید دو رگه مرد ختنه ناکرده، سیاهی که پدرش سفید پوست باشد، آنکه دعوی نسبی کند ودعوی او راست نباشد، آنکه بخشی از عمر خود را در عهد جاهلیت و بخش دیگر را در دوره اسالم گذرانیده: شاعر مخضرم
دول نا بریده، هر دو وانه کسی که دورک کانایی (جاهلیت) و دین پذیری (اسلام) را دیده باشد، سیاه از پدر سفید دو رگه مرد ختنه ناکرده، سیاهی که پدرش سفید پوست باشد، آنکه دعوی نسبی کند ودعوی او راست نباشد، آنکه بخشی از عمر خود را در عهد جاهلیت و بخش دیگر را در دوره اسالم گذرانیده: شاعر مخضرم
مخدره در فارسی مونث مخدر بنگرید به مخدر مخدره در فارسی مونث مخدر بنگرید به مخدر مونث مخدر دختر و زن در پرده نشانیده مستوره: اجازت فرمای تا به جهت تو مخدره ای را از اقران و اکفاء طلب کنیم، جمع مخدرات. مونث مخدر جمع مخدرات. یا ادویه (مواد) مخدره. داروهایی که استعمال آنها سبب بیحسی و بی حالی و تخدیر عمومی یا موضعی گردد (مانند کوکائین هروئین و غیره)، این داروها معمولا موجب اعتیاد میشوند
مخدره در فارسی مونث مخدر بنگرید به مخدر مخدره در فارسی مونث مخدر بنگرید به مخدر مونث مخدر دختر و زن در پرده نشانیده مستوره: اجازت فرمای تا به جهت تو مخدره ای را از اقران و اکفاء طلب کنیم، جمع مخدرات. مونث مخدر جمع مخدرات. یا ادویه (مواد) مخدره. داروهایی که استعمال آنها سبب بیحسی و بی حالی و تخدیر عمومی یا موضعی گردد (مانند کوکائین هروئین و غیره)، این داروها معمولا موجب اعتیاد میشوند
مرد ختنه ناکرده، سیاهی که پدرش سفیدپوست باشد، آن که دعوی نسبتی کند و دعوی او راست نباشد، آن که بخشی از عمر خود را در عهد جاهلیت و بخش دیگر را در دوره اسلام گذرانیده
مرد ختنه ناکرده، سیاهی که پدرش سفیدپوست باشد، آن که دعوی نسبتی کند و دعوی او راست نباشد، آن که بخشی از عمر خود را در عهد جاهلیت و بخش دیگر را در دوره اسلام گذرانیده