جدول جو
جدول جو

معنی مخضبه - جستجوی لغت در جدول جو

مخضبه
(مِ ضَ بَ)
تغار و لگن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ نَ بَ)
جدائی و بریدن خویشی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دوری و هجران و قطع خویشاوندی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ بَ)
خلیه مخربه، ناقۀ بی قید برای دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کندوی عسل تهی و خالی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضِ فَ)
می، زیرا خورندۀ وی عقلش زائل می گردد و تیز می دهد. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از آنندراج). می و شراب زیرا که خورندۀ وی عقلش زایل شده و ضرطه می دهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَ رَ)
جای سبزناک. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَ بَ)
اسپست زار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یونجه زار. ج، مقاضب و مقاضیب. (از ذیل اقرب الموارد) ، روییدنگاه درختان که از آن کمان سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ)
زن بسیارخضاب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
تغار و لگن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغار. طشت شمع. خضابدان. (دهار). و رجوع به مخضبه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَضْ ضِ)
رنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که رنگ می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَضْ ضَ)
رنگین کرده شده و وسمه بسته شده. (غیاث) (آنندراج) : بنان مخضب، سرانگشتان رنگ کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضوب و خضیب و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ خَبْ بَ)
شکم وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَبْ بَ)
ارض مضبه، زمین سوسمارناک. ج، مضاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخضره
تصویر مخضره
سبزه زار
فرهنگ لغت هوشیار
مضبه در فارسی سوسمار ناک زمین پر سوسمار زمینی که در آن سوسمار فراوان باشد، جمع مضاب
فرهنگ لغت هوشیار