نوعی از حلوا باشد. (فرهنگ جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نوعی حلوا نوشته اند و در جای دیگر به فتح اول و بجای نون تای قرشت بر وزن شلخته آمده است به معنی حلوائی که آن را توبرتو گویند. (برهان). نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). نامی از حلوا باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مشخته، حلوائی بود... (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به ’مشخته’ شود
نوعی از حلوا باشد. (فرهنگ جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نوعی حلوا نوشته اند و در جای دیگر به فتح اول و بجای نون تای قرشت بر وزن شلخته آمده است به معنی حلوائی که آن را توبرتو گویند. (برهان). نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). نامی از حلوا باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مشخته، حلوائی بود... (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به ’مشخته’ شود
پوست بازرفتگی از اندام به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، جراحتی با وسعت و بدون عمق زدن. (از اقرب الموارد) : اصابته مشنه، جراحتی بر آن وارد آمد که پهن بود و گودی نداشت. (ناظم الاطباء)
پوست بازرفتگی از اندام به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، جراحتی با وسعت و بدون عمق زدن. (از اقرب الموارد) : اصابته مشنه، جراحتی بر آن وارد آمد که پهن بود و گودی نداشت. (ناظم الاطباء)
به خشم آورنده و کینه ور گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشین شود، (اصطلاح پزشکی قدیم) داروئی که سطح عضو را خشن سازد. (از قانون بوعلی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
به خشم آورنده و کینه ور گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشین شود، (اصطلاح پزشکی قدیم) داروئی که سطح عضو را خشن سازد. (از قانون بوعلی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
معلم جهودان باشد. (لغت فرس اسدی). میشته. رجوع به میشته شود: دیدم بت ماه روی رعنایک را سرمست به پیش میشنه بنشسته. ؟ (از فرهنگ رشیدی). ظاهراً این نام مصحف ’مشنا’ است که کتابی است یهودان را و آن در عربی دخیل است. (از اقرب الموارد)
معلم جهودان باشد. (لغت فرس اسدی). میشته. رجوع به میشته شود: دیدم بت ماه روی رعنایک را سرمست به پیش میشنه بنشسته. ؟ (از فرهنگ رشیدی). ظاهراً این نام مصحف ’مِشنا’ است که کتابی است یهودان را و آن در عربی دخیل است. (از اقرب الموارد)
ترسیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشی خشیاً و خشاه و مخشاه. (ناظم الاطباء). خاش و خش و خشیان نعت مذکر است از آن و خشیاء نعت مؤنث. ج، خشایا. (آنندراج). و رجوع به این مدخل ها شود
ترسیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشی خشیاً و خشاه و مخشاه. (ناظم الاطباء). خاش و خش و خشیان نعت مذکر است از آن و خشیاء نعت مؤنث. ج، خشایا. (آنندراج). و رجوع به این مدخل ها شود