ترسیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشی خشیاً و خشاه و مخشاه. (ناظم الاطباء). خاش و خش و خشیان نعت مذکر است از آن و خشیاء نعت مؤنث. ج، خشایا. (آنندراج). و رجوع به این مدخل ها شود
ترسیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشی خشیاً و خشاه و مخشاه. (ناظم الاطباء). خاش و خش و خشیان نعت مذکر است از آن و خشیاء نعت مؤنث. ج، خشایا. (آنندراج). و رجوع به این مدخل ها شود
زیوری که از لیف و مهره ساخته شده باشد. (المعرب جوالیقی ص 315). خزف. (اقرب الموارد). خرز. (الانساب سمعانی). مشخلب. قطعه شیشۀ شکسته و گویند خزف و منه قول المتنبی: بیاض وجه یریک الشمس حالکه و درّ لفظ یریک الدر مخشلبا. (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀبعد شود
زیوری که از لیف و مهره ساخته شده باشد. (المعرب جوالیقی ص 315). خزف. (اقرب الموارد). خرز. (الانساب سمعانی). مشخلب. قطعه شیشۀ شکسته و گویند خزف و منه قول المتنبی: بیاض وجه یریک الشمس حالکه و درّ لفظ یریک الدر مخشلبا. (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀبعد شود
رهبر دانا. (ناظم الاطباء). رهبری کننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مخشف شود، آنکه به زور می شکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گرفتار به خارش که مانند پیران بر زمین رود. (ناظم الاطباء). آنکه مبتلا به بیماری گریاتاول باشد از این روی در رفتن پاهای خود را گشاد نهد. (از فرهنگ جانسون)
رهبر دانا. (ناظم الاطباء). رهبری کننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مِخشَف شود، آنکه به زور می شکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گرفتار به خارش که مانند پیران بر زمین رود. (ناظم الاطباء). آنکه مبتلا به بیماری گریاتاول باشد از این روی در رفتن پاهای خود را گشاد نهد. (از فرهنگ جانسون)
به خشم آورنده و کینه ور گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشین شود، (اصطلاح پزشکی قدیم) داروئی که سطح عضو را خشن سازد. (از قانون بوعلی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
به خشم آورنده و کینه ور گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشین شود، (اصطلاح پزشکی قدیم) داروئی که سطح عضو را خشن سازد. (از قانون بوعلی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)