- مخزنه (مَ زَ نَ)
مخزن:
دست تو به سیکی و به زلفی که از او دست
چون مخزنۀ مشک فروشان شود از شم.
فرخی.
و رجوع به مخزن شود
دست تو به سیکی و به زلفی که از او دست
چون مخزنۀ مشک فروشان شود از شم.
فرخی.
و رجوع به مخزن شود
معنی مخزنه - جستجوی لغت در جدول جو
- مخزنه
مخزنه در فارسی مخزن بنگرید به مخزن مخزن: دست تو بسیکی و بزلفی که ازو دست چون مخزنه مشک فروشان شود از شم. (فرخی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ خَزْ زَ مَ)
لغت نامه دهخدا
مرغان و شترمرغان که دیوار بینی آنها سوراخ دار است. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزیم شود
(مُ خَشْ شَ نَ)
لغت نامه دهخدا
شتر مادۀ نکوهیدۀ گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر نکوهیدۀ گشنی. (ناظم الاطباء)
(شَ / شُ)
لغت نامه دهخدا
درشت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به خشونه شود
(مِ زَ قَ)
لغت نامه دهخدا
نام یک قسم آلت نافذی. (ناظم الاطباء). حربه ای است. (از ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب). و رجوع به مادۀ قبل شود
(شِ)
لغت نامه دهخدا
خیانت کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). دغلی و ناراستی کردن با کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
((مَ زَ))
فرهنگ فارسی معین
گنجینه، انبار، جمع مخازن
مخزن کتاب: محلی که در آن کتاب ها را در قفسه ها و دولاب ها به ترتیب چینند، گنجینه
مخزن کتاب: محلی که در آن کتاب ها را در قفسه ها و دولاب ها به ترتیب چینند، گنجینه
