جدول جو
جدول جو

معنی مخزمه - جستجوی لغت در جدول جو

مخزمه
(مُ خَزْ زَ مَ)
مرغان و شترمرغان که دیوار بینی آنها سوراخ دار است. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزیم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ خَرْ رَ مَ)
گوسپند بریده گوش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَزْ زِ)
آنکه در بینی شتر، خزامه یعنی حلقۀ مویین می نهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ خَزْ زَ)
جای خززناک و خزز کصرد به معنی خرگوش نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جائی که دارای خرگوش نر باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ خَمْ مَ)
جاروب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از مقدمه الادب زمخشری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ مَ)
واحد خزم. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، برگ بافتۀ مقل. (منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(شَ یَءَ)
رفتن دو کس از دو راه مخالف تا به یک جا پیش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). یقال خازمه الطریق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ مَ)
مؤنث مخطم: ناقه مخطمه، ماده شتر مهار در بینی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ مَ)
ابن نوفل بن اهیب بن عبد مناف الزهری القرشی، مکنی به ابوصفوان یکی از اصحاب پیغمبر و عالم به انساب عرب بود. وی عمری طولانی داشت و در حدود 115 سال زندگی کرد و در زمان عثمان نابینا شد و در سال 54 هجری قمری در مدینه درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ قَ)
نام یک قسم آلت نافذی. (ناظم الاطباء). حربه ای است. (از ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ نَ)
مخزن:
دست تو به سیکی و به زلفی که از او دست
چون مخزنۀ مشک فروشان شود از شم.
فرخی.
و رجوع به مخزن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مؤنث مخزوم. مرغان و شترمرغان، بدان جهت که دیوار بینی آنها سوراخ دار است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
آنکه دارای خصلت قبیح و عمل زشت باشد. ج، مخزیات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُخَثْ ثَ مَ)
مؤنث مخثم: نعل مخثمه، کفش پهناور بی سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، نعل مخثمه، کفش پهناور نوک دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ مَ)
محزم. آنچه به وی بندند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَزْ زَ)
آنکه دیوار بینی وی سوراخ باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مخزنه در فارسی مخزن بنگرید به مخزن مخزن: دست تو بسیکی و بزلفی که ازو دست چون مخزنه مشک فروشان شود از شم. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزمه
تصویر ملزمه
منگنه گیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخزاه
تصویر مخزاه
مخزات در فارسی: بد بیاری مایه خواری مایه رسوا یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخزقه
تصویر مخزقه
جنگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار