جدول جو
جدول جو

معنی مخرطم - جستجوی لغت در جدول جو

مخرطم
(مُ خَ طِ)
زننده بر خرطوم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می زند بر خرطوم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مخرطم
(مُ خَ طَ)
موزۀ نوک دار. (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخرم
تصویر مخرم
برآمدگی کوه، دماغه کوه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَرْ رِ)
ابن حزن بن زیاد بن الحارث بن کعب المذحجی. یکی از شعرای دوران جاهلیت است، و به نام مادرش ’فکهه’ شهرت داست. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ / مِ طَ)
منقار مرغان و پیش بینی و دهن ستور و بینی مردم. ج، مخاطم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بینی انسان. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ)
جای مهار در بینی شتران. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ)
اسب که از پتفوز تا حنک اسفل وی سفیدی گرفته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، شتر مهار در بینی کرده شده و شتری که بینی وی را می کشند تا مهار در وی گذارند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخطمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ / مُ خَطْ طِ)
غورۀ خرماکه بر وی خطهای سفید پیدا آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طِ)
مهار در بینی شتر کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه مهار در بینی شتر و یا اسب مینهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَرْ رِ)
دوا که راند شکم را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دوائی که شکم را می راند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
آنکه بندد خریطه را به دوال. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خریطه را به دوال می بندد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخراط شود، گوسفند یا ناقه که منجمد و با زرداب برآید شیر از پستان، بجهت نشستن بر زمین نمناک. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). ماده شتری که شیر منجمد و بازرداب از پستان وی برآید و کذا شاط مخرط. ج، مخارط و مخاریط. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
سازندۀ برج و مخروط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
پشته یا کوه که منفرد باشد از یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج). پشته و کوه منفرد. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، مخرم الجبل، بینی کوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از آنندراج). بینی و دماغۀ کوه. (ناظم الاطباء) ، و کذلک مخرم السیل. ج، مخارم و آن دهانها راه کوه باشد. (منتهی الارب). مخرم السیل، جزء پیشین از توجبه. ج، مخارم. (ناظم الاطباء) : از نهیب آن لشکر با پناه کوهی حصین نشست و به مخرمی میان دو کوه بلند التجا ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 350). و رجوع به مخارم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ را)
نام یکی از محله های بغداداست. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72). محله ای است به بغداد مر یزید بن مخرم را. (منتهی الارب) (آنندراج). محله ای است در بغداد که بین رصافه و نهر معلی واقع شده و خانه سلاطین خلف در آن بوده است که آن خانه ها را امام ناصر منسوب به مخرم بن یزید خراب کرد و بعضی گفته اند که از اقطاعات عمر بن الخطاب بود. (از مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
محبوس شده و در زندان افتاده و گرفتار شده. (ناظم الاطباء). رجوع به مرطوم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
مرگ از بیخ برکننده مردم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(خُ طُ)
خرطوم. (یادداشت بخط مؤلف) :
مخالفانت گرفتار این چهار بلد
که داد خواهم هر یک جداجدا تفصیل
یکی به تیغ گران و یکی به تیر سبک
یکی به پنجۀ شیر و یکی بخرطم فیل.
مسعودسعد.
، حنک. (منتهی الارب) ، بینی و پیش بینی، فراهم آمدنگاه دو حنک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ طَ)
موزۀ بینی دراز. (آنندراج) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَ طِ)
بسیار فربه یا خاص است به ستور. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط). بسیار فربه و ستور بسیار فربه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ طِ)
متکبر غضبناک. (منتهی الارب). متکبر غضبناک و باد کرده از خشم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ طِ)
آنکه بلند کند بینی را و تکبر نماید و خشم گیرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). متکبری که بینی خود را بلند کند و خشم گیرد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شعری که در وی تصرف خرم کرده باشند. (منتهی الارب). شعری که در وی تصرف خرم کرده باشند یعنی در فعولن ’عولن’ و در مفاعلتن ’فاعلتن’ گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به خرم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَطْ طِ)
آن که بازدارد پلیدی را. (آنندراج). کسی که خودداری می کند در دفع پلیدی و غایط خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترطم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
زن. (منتهی الارب) (آنندراج). زن و زوجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخطم
تصویر مخطم
بینی، نوک افسار
فرهنگ لغت هوشیار
پشته تک، بینی کوه شکافتنی بریدنی پشته و کوهی که منفرد باشد، بینی کوه جمع مخارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخرم
تصویر مخرم
((مَ رِ))
بینی کوه
فرهنگ فارسی معین