جدول جو
جدول جو

معنی مختفض - جستجوی لغت در جدول جو

مختفض(مُ تَ فِ)
دختری که خویشتن را ختنه کند و ختنه کرده. (آنندراج) ، کسی که فرود می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختفاض و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مختفی
تصویر مختفی
پنهان، نهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ فِ ضَ)
دختری که خویشتن را ختنه کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نهان و پوشیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نهان و پوشیده و پنهان شده. (ناظم الاطباء) :
نور حس با این غلیظی مختفی است
چون خفی نبود ضیائی کان صفی است.
مولوی.
بند تقدیر و قضای مختفی
هان نبیند آن بجز جان صفی.
مولوی.
، بیرون آورنده و آشکاراکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نباش یعنی کفن آهنج. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) نباش و کفن آهنج. (ناظم الاطباء). کفن دزد. (مهذب الاسماء) ، پنهان کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختفاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
گوراب جنبنده و طپنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اختفاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
جامه و درخت افشانده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب). جامه و درخت تکانده شده. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگ رز سبز و تازه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نرۀ پاک از باقیماندۀ بول. (آنندراج). رجوع به انتفاض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ ف فِ)
کسی که آسان و سبک کند کار را. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه هر چیزی را سبک و آسان می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفیض شود
لغت نامه دهخدا
(مَ فِ)
جای فراخی و نعمت. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ)
محل ختنه در زن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مختفی
تصویر مختفی
پنهان شونده، نهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختفی
تصویر مختفی
((مُ تَ))
پنهان شده، پنهان شونده
فرهنگ فارسی معین
پنهان، پوشیده، مخفی، مدفون، مستور، مکتوم، نهان، نهفته
متضاد: آشکار، پیدا، ظاهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد