خلاف کننده، مقابل موافق، ناسازگار، دشمن، مخاصم گوناگون، رنگ به رنگ برای مثال ز لاله های مخالف میانش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی - ۱۲۹)
خلاف کننده، مقابلِ موافق، ناسازگار، دشمن، مخاصم گوناگون، رنگ به رنگ برای مِثال ز لاله های مخالف میانْش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی - ۱۲۹)
خواب یک مخالف: از رقبا پیشی بگیرید با حریف مخالفتان مبارزه می کنید: بسوی یاس وناکانی کشیده می شوید. شریک کار شما مخالف شماست: علامت از دست دادن پول در آینده نزدیک حریف مخالف شما عضو هیئت قضائی است: نگرانیها بزودی برطرف می شود. شما عضو هیئت قضات هستید و در دسته مخالف: یک دوست آماده هضرر رساندن به شماست - کتاب سرزمین رویاها
خواب یک مخالف: از رقبا پیشی بگیرید با حریف مخالفتان مبارزه می کنید: بسوی یاس وناکانی کشیده می شوید. شریک کار شما مخالف شماست: علامت از دست دادن پول در آینده نزدیک حریف مخالف شما عضو هیئت قضائی است: نگرانیها بزودی برطرف می شود. شما عضو هیئت قضات هستید و در دسته مخالف: یک دوست آماده هضرر رساندن به شماست - کتاب سرزمین رویاها
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)