جدول جو
جدول جو

معنی مخاطبان - جستجوی لغت در جدول جو

مخاطبان
جمهورٌ
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به عربی
مخاطبان
Audience
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مخاطبان
audience
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مخاطبان
观众
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به چینی
مخاطبان
pubblico
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مخاطبان
Publikum
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به آلمانی
مخاطبان
publiczność
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به لهستانی
مخاطبان
аудитория
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به روسی
مخاطبان
аудиторія
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مخاطبان
publiek
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به هلندی
مخاطبان
audiencia
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مخاطبان
दर्शक
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به هندی
مخاطبان
観客
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مخاطبان
দর্শক
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به بنگالی
مخاطبان
penonton
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مخاطبان
izleyici
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مخاطبان
청중
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به کره ای
مخاطبان
سامعین
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به اردو
مخاطبان
ผู้ชม
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به تایلندی
مخاطبان
hadhira
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مخاطبان
audiência
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مخاطبان
קהל
تصویری از مخاطبان
تصویر مخاطبان
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخاطبه
تصویر مخاطبه
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
فرهنگ فارسی عمید
(مَلْ لا)
در بیت زیر از نظامی به معنی کشتیبان و ملاح آمده است:
دلم با این رفیقان بی رفیق است
ز بس ملاحبان کشتی غریق است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
گفتگوی روباروی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
حافظ و نگاهبان یا مراقب رباط:
لاجرم دید بایدت ناچار
اندرین ره رباطبان بسیار.
سنایی.
گفتند (رابعه را) شیرین زبانی، رباطبانی را شایی. گفت: من خودرباطبانم هرچه اندرون منست بیرون نیاورم و هرچه بیرون منست در اندرون نگذارم اگر کسی درآید و برود با من کار ندارد، من دل نگاه میدارم نه گل. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ)
باهم کلام کردن ها. (غیاث) (آنندراج) ، گاهی مراد از آن مراسلات و مکاتبات باشد. (غیاث) (آنندراج). مراسلات و مکاتبات. (ناظم الاطباء) : بر قاعده معهود مناشیر وامثله و مخاطبات به تازی نویسند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367) ، خطاب های تند و خشم آلود: امیرخان را طلب نموده مخاطبات عنیف کرد. (عالم آرا، ص 216) ، خطابه ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشاطگان
تصویر مشاطگان
رمن بندی فارسی آرایشگران چهرآرایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاطرات
تصویر مخاطرات
جمع مخا طره، سیجیدن ها گرو بستن ها (مصدر واسم) جمع مخاطره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاطبات
تصویر تخاطبات
جمع تخاطب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباطبان
تصویر رباطبان
حافظ و نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخاطبه، گفت و گو ها نامه فرستی ها جمع مخاطبه: گفتگو کردنها، مراسلات مکاتبات، اظهارات مبتنی بر خشم و تندی: امیرخان را طلب نموده مخاطبات عنیف کرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخاطب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مخاطب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاطبین
تصویر مخاطبین
شنونده بیننده
فرهنگ واژه فارسی سره
مخاطره ها، خطرها، مهلکه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد