جدول جو
جدول جو

معنی مخاصمه - جستجوی لغت در جدول جو

مخاصمه
رزم، دشمنی
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
فرهنگ واژه فارسی سره
مخاصمه
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
فرهنگ فارسی عمید
مخاصمه
مخاصمت و مخاصمه در فارسی کینه ورزی دشمنی، پیکار پیکار کردن خصومت کردن با کسی دشمنی ورزیدن: و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر میشد، پیکار کردن جمع مخاصمات
فرهنگ لغت هوشیار
مخاصمه
((مُ ص مِ))
دشمنی کردن، جنگیدن، مخاصمت
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

متخاصمه در فارسی مونث متخاصم: دشمن کینگر مونث متخاصم: دول متخاصمه جمع متخاصمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاصمت
تصویر مخاصمت
خصومت و پیکار و دشمنی و عداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاصره
تصویر مخاصره
گرفتن دست کسی در راه رفتن، هم پهلو رفتن پهلو به پهلو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاصمت
تصویر مخاصمت
((مُ ص مَ))
دشمنی کردن، جنگیدن، مخاصمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاصمت
تصویر مخاصمت
Quarrelsomeness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
сварливость
دیکشنری فارسی به روسی
कलहप्रियता
دیکشنری فارسی به هندی
ความขัดแย้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
شدّةٌ في التّخاصم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مخاصم
تصویر مخاصم
ویژگی شخص خصومت کننده، دشمنی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاصم
تصویر مخاصم
کینه ورز دشمنی کننده خصومت کننده دشمنی کننده جمع مخاصمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاصم
تصویر مخاصم
((مُ ص))
دشمنی کننده، دشمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متخاصم
تصویر متخاصم
دارای دشمنی و جنگ با یکدیگر، دشمن، در علم حقوق یک طرف دعوا در محاکمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاطره
تصویر مخاطره
خطر، خود را به خطر انداختن، خطرناک
فرهنگ فارسی عمید