- مخازاه
- مخازات در فارسی خوار کردن، رسوا کردن
معنی مخازاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
بذلت افکندن، رسوا کردن
موازات در فارسی: همسویگی، رو با رویی
مخزات در فارسی: بد بیاری مایه خواری مایه رسوا یی
رزم، دشمنی
سزا، شکنجه، پادافره
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
خطر، خود را به خطر انداختن، خطرناک
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
خبر دادن، خبر گرفتن، مکالمه به وسیلۀ تلگراف یا تلفن
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
با هم گریستن
جهمرزی
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
نبرد
جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن
محاکا و محاکات در فارسی: همداستانی، باز گفت، همانندی همسانی
محاذات در فارسی: رو در رویی روبا رویی
محابا و محابات در فارسی: پروا، باک هراس، کرانجیگری
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
محامات در فارسی کرانجیگری (طرفداری) پشتیوانی داتگویی داد گزاری (وکالت دادگستری)
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
مداوا و مداوات در فارسی: چارک به سازش به سازش درمان
مدارا و مدارات در فارسی: نرمی سازگاری کنار آمدن برد باری
مداجات در فارسی سازگاری بردباری
مخامره و مخامرت در فارسی در آمیزی نزدیکی آمیختن باهم نزدیک شدن با یکدیگر مخالطت کردن، آمیزش نزدیکی مخالطت
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)
مخالعه و مخالعت در فارسی: سر دادن (فرارودی) هلش: با پرداخت جدایی کردن زن و شوهر از هم با دادن مالی
مخالطت و مخالطه در فارسی آمیزش، آزار، گای گادن آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن، مباشرت کردن با زن آرمیدن، آمیزش: مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت، آرمش جماع
مخالصت در فارسی: یکرنگی راستبازی رو راستی با یکدیگر دوستی ویژه داشتن دوست یک رنگ بودن: ... تا ببرکت مخالصت ویمن مماحضت یکبارگی عقده تعسر از کار گشوده شود