جدول جو
جدول جو

معنی محیلات - جستجوی لغت در جدول جو

محیلات(مُ حَیْ یَ)
نام موضعی است و در شعر امروءالقیس آمده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محلات
تصویر محلات
محله ها، قسمتهایی از شهر با چندین خیابان، کوچه ها و مغازه ها، کوی ها، برزن ها، جمع واژۀ محله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیلات
تصویر مخیلات
جمع واژۀ مخیله، قوۀ تخیل، تصور، مرکز تخیل در مغز
فرهنگ فارسی عمید
(مَحْ)
محیاه. زمین مارناک. (آنندراج). رجوع به محیاه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَیْ یا)
جماعت زنده کرده شده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لا)
جمع واژۀ محله. رجوع به محله شود: و مرا مردی می باید که غرفات و محلات گرگان را همه شناسد. (چهارمقاله چ دانشگاه ص 155)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
شتر پس آرنده بار را. (منتهی الارب). الجمل الذی یؤخر حمله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِلْ لا)
دیگ و دستاس و دلو و مشک و کاسه و کارد و تبر و آتش زنه مجموعاً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حیله، (منتهی الارب)، رجوع به حیله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
نام شهرستانی است، در 265هزارگزی جنوب باختری تهران و 28هزارگزی باختردلیجان و 6 هزارگزی شمال راه دلیجان به خمین. در دامنۀ کوه سرچشمه واقع است و مرکز آن نیز که شهرکی است همین نام دارد و از دو قصبۀ بالا و پائین تشکیل شده و در حدود 12500 تن سکنه دارد. عده قرای محلات 55 و جمعیت کل حدود 228000هزار نفر است. محلات سابقاً مرکز بخش و تابع شهرستان گلپایگان بوده در سال 1326 ه. ش. تبدیل به شهرستان شد. بخش خمین و دلیجان تابع این شهرستان است. آثار باستانی محلات به شرح زیر است: الف: محراب امام زاده یحیی که ادارۀ باستان شناسی تاریخ بنای آن را در سال 709 هجری قمری ثبت نموده است. ب:بنای دو امام زاده جنب یکدیگر یکی در پائین به نام شاهزاده موسی و دیگری عبداﷲ که از بناهای دورۀ صفویه است. ج: قلعۀ معروف آقاخان محلاتی، واقع در شمال محلات پائین قلعه ای مهم و قدیمی است و مساحت داخل قلعه در حدود یکصدهزار متر مربع و دارای باغ و ساختمانهای قابل ملاحظه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ ممیله. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَیْ یَ)
در نزد اهل منطق، مخیلات عبارت است از قضایای مسلمه یا غیرمسلمه، راست یا دروغ که با تخیل آنها قبض و بسطی در نفس پیدا شود و نفس آدمی از آن متأثر گردد مانند آنکه بگوئی شراب مانند یاقوتی سیال است و یا عسل تلخ و مهوع، که تخیل اولی سبب رغبت و دومی باعث نفرت می گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 454) (از تعریفات جرجانی). عبارت از قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغ اند. (از دانشنامه ص 127). عبارت از قضایائی هستند که در نفس اثر شگفتی آوری گذاشته موجب قبض و بسط شوند، و قیاسی که مرکب از متخیلات است شعر نامند. (از دستورالعلماء ج 3 ص 141) (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
چیزهای محال، و امکان ناپذیر. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ محال. امر نابودی که بودن آن ممکن نباشد. (آنندراج) ، سخنان بیهوده و باطل و بی سروبن. یاوه:
مترس از محالات و دشنام دشمن
که پرژاژ باشد همیشه تغارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مُ حَصْ صِ)
جمع واژۀ محصله. رجوع به محصله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَلْ لِ)
جمع واژۀ محلله، داروهای تحلیل برنده که آماس و ورمها را گداخته و برطرف سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَیْ یَ)
پیمودنیها چون گندم و جو، در زمانهای پیش و هم اکنون در پاره ای دیهها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحفلات
تصویر تحفلات
جمع تحفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیلات
تصویر تحلیلات
جمع تحلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحملات
تصویر تحملات
جمع تحمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیلات
تصویر تحمیلات
پیغام ها سر بارها سربار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحولات
تصویر تحولات
جمع تحول، ورتشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویلات
تصویر تحویلات
جمع تحویل انقلابات، تغییرات، تبدیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیرات
تصویر تحیرات
جمع تحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیزات
تصویر تحیزات
جمع تحیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیات
تصویر تحلیات
جمع تحلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتیلات
تصویر رتیلات
سوسندیسیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخیله، گمانیده ها پنداشته ها، جمع مخیله، گماننده ها پندارندگان پندارنده ها جمع مخیله (مخیل) جمع مخیله (مخیل)، قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغند. در دستور آمده: مخیلات عبارت از قضایایی هستند که در نفس اثر شگفت آوری گذاشته و موجب قبض و بسط شوند و قیاسی را که مرکب از مخیلات است شعر نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصلات
تصویر محصلات
جمع محصله، باژ ستانان شاگردان دانش آموزان: زن جمع محصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممیلات
تصویر ممیلات
زنان دلفریب زنان لوند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محله محله ها کویها: مرا مردی می باید که غرفات و محلات گرگان را همه شناسد، جمع محله، کوی ها بر زن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیات
تصویر مالیات
باج، پاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمایلات
تصویر تمایلات
گرایش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحولات
تصویر تحولات
دگرگونی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحصیلات
تصویر تحصیلات
آموزش
فرهنگ واژه فارسی سره
کوی ها، برزن ها، محله ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد