دهی است از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در شش هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو مرز عراق به خرمشهر، و سه هزارگزی شمال باختری خرمشهر با 400 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در شش هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو مرز عراق به خرمشهر، و سه هزارگزی شمال باختری خرمشهر با 400 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
تأنیث محوط. محوطه. دیواربرکشیده. دیوارکشیده. که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست. هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی. (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سوای لام کلمه تعلیل و تبدیل نمی پذیرد و به فتح میم و سکون حاء غلط است چه صحیح داشتن حرف علت در صیغۀ ظرف اجوف از ثلاثی مجرد بدون موانع ثابت نشده، یا آنکه در اصل ’محوطهبه’ بوده باشد (به فتح میم وضم حاء و سکون واو) و از کثرت استعمال صلۀ باء حذف شده فقط محوطه به معنی اسم ظرف مستعمل شده است. (غیاث) : عنّه، محوطۀ چوب. (منتهی الارب). دیوار بست از چوب که شتران و اسبان را سازند. (از اقرب الموارد)
تأنیث محوط. محوطه. دیواربرکشیده. دیوارکشیده. که در پیرامون دیوار دارد. دیواربست. هر جای محصور و محدود. هر جای که از دیوار و جز آن احاطه شده باشد و هر کشتزار محدودی. (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات گوید اسم ظرف است از تحویط که سوای لام کلمه تعلیل و تبدیل نمی پذیرد و به فتح میم و سکون حاء غلط است چه صحیح داشتن حرف علت در صیغۀ ظرف اجوف از ثلاثی مجرد بدون موانع ثابت نشده، یا آنکه در اصل ’محوطهبه’ بوده باشد (به فتح میم وضم حاء و سکون واو) و از کثرت استعمال صلۀ باء حذف شده فقط محوطه به معنی اسم ظرف مستعمل شده است. (غیاث) : عُنَّه، محوطۀ چوب. (منتهی الارب). دیوار بست از چوب که شتران و اسبان را سازند. (از اقرب الموارد)
بهم درآمیختن. (منتهی الارب). مخالطت و مصاحبت کردن با همدیگر. (ناظم الاطباء) ، پاسپر کردن. (منتهی الارب). پاسپر کردن و پایمال نمودن، داد و ستد نمودن و معامله کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء)
بهم درآمیختن. (منتهی الارب). مخالطت و مصاحبت کردن با همدیگر. (ناظم الاطباء) ، پاسپر کردن. (منتهی الارب). پاسپر کردن و پایمال نمودن، داد و ستد نمودن و معامله کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء)
قلب مزوجه یا قلب و تصحیف مزدوجه است. و مزوجه تاج صوفیان را گویند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عمامۀ بسیار بزرگی که رجال ترک در دولت آل عثمان بر سر می نهادند
قلب مزوجه یا قلب و تصحیف مزدوجه است. و مزوجه تاج صوفیان را گویند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عمامۀ بسیار بزرگی که رجال ترک در دولت آل عثمان بر سر می نهادند