جدول جو
جدول جو

معنی محمقات - جستجوی لغت در جدول جو

محمقات
(مُ مِ)
شبها که در تمام آن ماه باشد و گاه از ابر گمان برند که صبح است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). لیالی محمقات، شبها که ماه در میغ تابد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محصنات
تصویر محصنات
جمع واژۀ محصنه، زن شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محسنات
تصویر محسنات
نیکویی ها، کارهای نیک، صفات خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاکات
تصویر محاکات
مشابه کسی یا چیزی شدن، حکایت کردن، تقلید کردن، بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
چیز های حرام شده، زنان حرم سرا، پارچۀ خط دار رنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
محماه. رجوع به محماه و احماء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مِ)
جمع واژۀ محمّر. داروها که پوست تن سرخ کنند. و رجوع به محمر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرقه. رجوع به محرقه شود
لغت نامه دهخدا
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمولات
تصویر محمولات
جمع محموله، بارها جمع محموله (محمول) بار برداشته شده ها، بار ها
فرهنگ لغت هوشیار
پشتیبانی کردن از کسی حمایت کردن طرفداری کردن: فی الجمله ارکان و سروران بر موافقت سلطان بر معاطات کووس محامات نفوس مهمل ماندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاذات
تصویر محاذات
رویاروئی، برابر، روبرو، مقابله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرکه، جنبانندگان و خرد های یله در فرزان صدرای شیرازی جمع محرکه، جمع محرکه. یا محرکات قدسیه. عقول مجرده که مدبرات عقلیه هم نامیده میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محررات
تصویر محررات
تزده ها نورده ها پیمان نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتملات
تصویر محتملات
جمع محتمله (محتمل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثمرات
تصویر مثمرات
جمع مثمره، جمع مثمره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثمنه، هشت پارگان جمع مثمنه (مثمن) : ... هر بحر که مثمن آن خوش آینده و مستعمل است در دایره مثمنات باید آورد و مسدس آنرا مجزوء آن دانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجملات
تصویر مجملات
آیاتی که معنی آن محتاج به تفصیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محابات
تصویر محابات
یاری دادن کسی را، اعانت، عطا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحققات
تصویر متحققات
جمع متحققه، هست شوندگان راست درآمدگان جمع متحققه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاشات
تصویر محاشات
استثنا، اخراج، باک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
حکایت کردن با یکدیگر، عین قول کسی را نقل کردن باز گفتن، مشابه بودن، گفتگو، شباهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملقات
تصویر متملقات
جمع متملقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متممات
تصویر متممات
جمع متممه، پر گران پرداختاران رسا کنندگان پیوست ها جمع متممه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفقات
تصویر متفقات
جمع متفقه، همیوختان همدستان ساز واران جمع متفقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محققات
تصویر محققات
جمع محققه (محقق)، جمع محققه (محقق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحملات
تصویر متحملات
جمع متحمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمقات
تصویر تعمقات
جمع تعمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحملات
تصویر تحملات
جمع تحمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیقات
تصویر تحمیقات
جمع تحمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحققات
تصویر تحققات
جمع تحقق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
جمع محدثه (محدث)، جمع محدثه، جمع محدثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره