جدول جو
جدول جو

معنی محللات - جستجوی لغت در جدول جو

محللات(مُ حَلْ لِ)
جمع واژۀ محلله، داروهای تحلیل برنده که آماس و ورمها را گداخته و برطرف سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیات
تصویر مالیات
پولی که دولت از اشخاص و مؤسسات می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبالات
تصویر مبالات
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
چیز های حرام شده، زنان حرم سرا، پارچۀ خط دار رنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محلات
تصویر محلات
محله ها، قسمتهایی از شهر با چندین خیابان، کوچه ها و مغازه ها، کوی ها، برزن ها، جمع واژۀ محله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاکات
تصویر محاکات
مشابه کسی یا چیزی شدن، حکایت کردن، تقلید کردن، بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ حَلْ لَ)
نام شهرستانی است، در 265هزارگزی جنوب باختری تهران و 28هزارگزی باختردلیجان و 6 هزارگزی شمال راه دلیجان به خمین. در دامنۀ کوه سرچشمه واقع است و مرکز آن نیز که شهرکی است همین نام دارد و از دو قصبۀ بالا و پائین تشکیل شده و در حدود 12500 تن سکنه دارد. عده قرای محلات 55 و جمعیت کل حدود 228000هزار نفر است. محلات سابقاً مرکز بخش و تابع شهرستان گلپایگان بوده در سال 1326 ه. ش. تبدیل به شهرستان شد. بخش خمین و دلیجان تابع این شهرستان است. آثار باستانی محلات به شرح زیر است: الف: محراب امام زاده یحیی که ادارۀ باستان شناسی تاریخ بنای آن را در سال 709 هجری قمری ثبت نموده است. ب:بنای دو امام زاده جنب یکدیگر یکی در پائین به نام شاهزاده موسی و دیگری عبداﷲ که از بناهای دورۀ صفویه است. ج: قلعۀ معروف آقاخان محلاتی، واقع در شمال محلات پائین قلعه ای مهم و قدیمی است و مساحت داخل قلعه در حدود یکصدهزار متر مربع و دارای باغ و ساختمانهای قابل ملاحظه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لا)
جمع واژۀ محله. رجوع به محله شود: و مرا مردی می باید که غرفات و محلات گرگان را همه شناسد. (چهارمقاله چ دانشگاه ص 155)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
شتر پس آرنده بار را. (منتهی الارب). الجمل الذی یؤخر حمله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِلْ لا)
دیگ و دستاس و دلو و مشک و کاسه و کارد و تبر و آتش زنه مجموعاً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَیْ یَ)
نام موضعی است و در شعر امروءالقیس آمده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
چیزهای محال، و امکان ناپذیر. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ محال. امر نابودی که بودن آن ممکن نباشد. (آنندراج) ، سخنان بیهوده و باطل و بی سروبن. یاوه:
مترس از محالات و دشنام دشمن
که پرژاژ باشد همیشه تغارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مُ حَصْ صِ)
جمع واژۀ محصله. رجوع به محصله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تذللات
تصویر تذللات
جمع تذلل
فرهنگ لغت هوشیار
باج و خراج، سهمی است که بموجب اصل تعاون و بر وفق مقررات هر یک از سکنه کشور موظف است که از ثروت و در آمد خود بمنظور تامین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانائی خود بدولت بدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدلات
تصویر مبدلات
جمع مبدله، ورتیکان، دگرگشتگان، دگردیسان
فرهنگ لغت هوشیار
فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن، یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار... شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار: ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحلیات
تصویر سحلیات
در همرنگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعللات
تصویر تعللات
جمع تعلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحفلات
تصویر تحفلات
جمع تحفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیات
تصویر تحلیات
جمع تحلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیلات
تصویر تحلیلات
جمع تحلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحملات
تصویر تحملات
جمع تحمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحولات
تصویر تحولات
جمع تحول، ورتشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلولات
تصویر محلولات
جمع محلوله، آبیدگان جمع محوله (محلول)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محله محله ها کویها: مرا مردی می باید که غرفات و محلات گرگان را همه شناسد، جمع محله، کوی ها بر زن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصلات
تصویر محصلات
جمع محصله، باژ ستانان شاگردان دانش آموزان: زن جمع محصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبلغات
تصویر مبلغات
جمع مبلغه، دین برداران جمع مبلغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیات
تصویر مالیات
باج، پاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثلثات
تصویر مثلثات
سگوشگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحولات
تصویر تحولات
دگرگونی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
کوی ها، برزن ها، محله ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد