نیک مستوی و برابر شدن. (منتهی الارب). با یکدیگر راست آمدن. (تاج المصادر). نیکو مستوی گردیدن، حجامت کردن. (زوزنی) : طفل می ترسد ز نیش و احتجام مادر مشفق در آن دم شادکام. مولوی
نیک مستوی و برابر شدن. (منتهی الارب). با یکدیگر راست آمدن. (تاج المصادر). نیکو مستوی گردیدن، حجامت کردن. (زوزنی) : طفل می ترسد ز نیش و احتجام مادر مشفق در آن دم شادکام. مولوی
از اصطلاحات مردم بصره این است که بنام کسی که قریه ای به وی نسبت میدهند الف و نونی می افزایند مانندطلحتان. و آن نهری است که به طلحه بن ابی رافع مولی طلحه بن عبیدالله منسوب است. (معجم البلدان ج 2 ص 200)
از اصطلاحات مردم بصره این است که بنام کسی که قریه ای به وی نسبت میدهند الف و نونی می افزایند مانندطلحتان. و آن نهری است که به طلحه بن ابی رافع مولی طلحه بن عبیدالله منسوب است. (معجم البلدان ج 2 ص 200)
نام دو ستاره است. ابوریحان نویسد: و اندر ستارگان سگ بزرگ که جبار است دو ستاره است نام ایشان محلفین و محنثین، ای سوگنددهنده و سوگندشکننده. (التفهیم ص 105). و رجوع به محلفان شود
نام دو ستاره است. ابوریحان نویسد: و اندر ستارگان سگ بزرگ که جبار است دو ستاره است نام ایشان محلفین و محنثین، ای سوگنددهنده و سوگندشکننده. (التفهیم ص 105). و رجوع به محلفان شود
دهی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن، واقعدر 14هزارگزی جنوب خاوری فومن و سه هزارگزی راه فرعی نصیرمحله به شفت با 385 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن، واقعدر 14هزارگزی جنوب خاوری فومن و سه هزارگزی راه فرعی نصیرمحله به شفت با 385 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز. آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز. آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دو ستاره اند که پیش از سهیل طالع شوند و بیننده هریک از آن دو را سهیل گمان برد و قسم یاد کند که اینک سهیل است و دیگری سوگند خورد که سهیل نیست. (منتهی الارب). از آن دو ستاره یکی را حضار و دیگری را وزن نامند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به محلفین شود
دو ستاره اند که پیش از سهیل طالع شوند و بیننده هریک از آن دو را سهیل گمان برد و قسم یاد کند که اینک سهیل است و دیگری سوگند خورد که سهیل نیست. (منتهی الارب). از آن دو ستاره یکی را حَضار و دیگری را وَزن نامند. (از ناظم الاطباء). و رجوع به محلفین شود
نام شهری معروف گرمسیر مابین پنجاب و سند. و معنی ترکیبی آن ’مقر اصلی’ چه ’مول’ به معنی اصل و ’تان’ به معنی جای است. (آنندراج). نام شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء). شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت و نام آن بت مولتان است و جای استوار است و با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند. (حدود العالم چ ستوده ص 68). شهری است در هند در نزدیکی غزنه و مردم آن از دیرباز مسلمانند. (معجم البلدان). شهری است در پنجاب که در 31 کیلومتری جنوب غربی لاهور و 582 کیلومتری شمال غربی دهلی قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است در شمال غربی پاکستان غربی و 358200 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعتی پاکستان است. (از اعلام المنجد) : من بدین اسیوط فوطه ای دیدم از صوف گوسفند کرده که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه به ملتان. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 90). سند مملکتی بزرگ است از اقلیم دویم و بلاد بزرگش منصوره و ملتان و لهاور و... (نزهه القلوب چ لیدن ص 259). و رجوع به مولتان شود
نام شهری معروف گرمسیر مابین پنجاب و سند. و معنی ترکیبی آن ’مقر اصلی’ چه ’مول’ به معنی اصل و ’تان’ به معنی جای است. (آنندراج). نام شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء). شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت و نام آن بت مولتان است و جای استوار است و با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند. (حدود العالم چ ستوده ص 68). شهری است در هند در نزدیکی غزنه و مردم آن از دیرباز مسلمانند. (معجم البلدان). شهری است در پنجاب که در 31 کیلومتری جنوب غربی لاهور و 582 کیلومتری شمال غربی دهلی قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است در شمال غربی پاکستان غربی و 358200 تن سکنه دارد و یکی از مراکز صنعتی پاکستان است. (از اعلام المنجد) : من بدین اسیوط فوطه ای دیدم از صوف گوسفند کرده که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه به ملتان. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 90). سند مملکتی بزرگ است از اقلیم دویم و بلاد بزرگش منصوره و ملتان و لهاور و... (نزهه القلوب چ لیدن ص 259). و رجوع به مولتان شود
نام بتی بزرگ بوده است به ملتان و از همه جای هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، (از حدود العالم)، نام بتی بوده است سابقاً در شهر مولتان هند و از اقصی نقاط به زیارت آن بت می شتافته اند و در هر حال ثروت هنگفتی در راه نذر و نیاز و متولیان او خرج می شده است، دسته ای از مردم دراین بتخانه معتکف بوده اند و آن کاخی بوده است که درجای آبادتری ساخته اند در سوق ملتان و بت را در قبه قرار داده اند و در اطراف آن، خانه های متولیان و عبّاد و پارسایان قرار داشته است، (از معجم البلدان)
نام بتی بزرگ بوده است به ملتان و از همه جای هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، (از حدود العالم)، نام بتی بوده است سابقاً در شهر مولتان هند و از اقصی نقاط به زیارت آن بت می شتافته اند و در هر حال ثروت هنگفتی در راه نذر و نیاز و متولیان او خرج می شده است، دسته ای از مردم دراین بتخانه معتکف بوده اند و آن کاخی بوده است که درجای آبادتری ساخته اند در سوق ملتان و بت را در قبه قرار داده اند و در اطراف آن، خانه های متولیان و عُبّاد و پارسایان قرار داشته است، (از معجم البلدان)
شهری است میان قندهار و لاهور و آن را ملتان نیز گویند و از ولایات سند است و آن ولایت از اقلیم سوم است و در این سنوات بیست هزار باب خانه و عمارت در آن آباد است، در یک فرسنگی آن شهر، رودی عظیم جاری است و اصل این مول تهان بوده و مول به هندی اصل باشد و تهان مکان است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، شهری است از شهرهای هند در سمت غزنه و فرج بیت الذهبش نامند، بتی دارد که مورد احترام هند است به نام مولتان، (از معجم البلدان)، شهری مذهبی به هند با بتخانه و بتی بزرگ و معروف و لقب آن دارالامان است، (از یادداشت مؤلف) : بتکده ای بدانجا هست و گویند این بتکده یکی از بیوت سبعه است، در آن بتی از آهن به بلندی هفت ذراع در وسط قبه در میان هوا ایستانده و ایستادن آن در هوا اثر سنگ مغناطیس است که در جهات ششگانه این خانه به کار برده اند، این بتخانه را در بن کوهی کرده اند و مردم هند از اقاصی بلاد از خشکی و دریا به زیارت آن شوند و از بلخ بدانجا راهی مستقیم است، چه سواد مولتان و سواد بلخ به یکدیگر نزدیک است، (از الفهرست ابن الندیم)، مولتان یا ملتان شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، و نام آن بت مولتان است، و جایی استوار است با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند، (از حدود العالم ص 68)، به مولتان شد و در ره هزار قلعه گرفت که هریکی را صد باره بود چون خیبر، فرخی، مارا از مولتان بازخواند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82)، پسر علی را و سرهنگ محسن را به مولتان فرستادند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88)، بدان روزگار که به مولتان می رفت که پدرش از وی بیازرده بود ... (تاریخ بیهقی)، فتح تو به سومنات یابم غزو تو به مولتان ببینم، خاقانی، قلعۀ بیه را که از حصنهای محکم بود مستخلص گردانید و کشش بسیار کرد و متوجه مولتان شد، (تاریخ جهانگشای جوینی)، - مولتان شاه، پادشاه و فرمانروای سرزمین مولتان: دگر شاه کشمیر با دستگاه دگر مولتان شاه با فر و جاه، فردوسی دهی است از دهستان ایرافشان بخش سوران شهرستان سراوان، واقع در 45هزارگزی جنوب سوران با 100 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
شهری است میان قندهار و لاهور و آن را مُلتان نیز گویند و از ولایات سند است و آن ولایت از اقلیم سوم است و در این سنوات بیست هزار باب خانه و عمارت در آن آباد است، در یک فرسنگی آن شهر، رودی عظیم جاری است و اصل این مول تهان بوده و مول به هندی اصل باشد و تهان مکان است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، شهری است از شهرهای هند در سمت غزنه و فرج بیت الذهبش نامند، بتی دارد که مورد احترام هند است به نام مولتان، (از معجم البلدان)، شهری مذهبی به هند با بتخانه و بتی بزرگ و معروف و لقب آن دارالامان است، (از یادداشت مؤلف) : بتکده ای بدانجا هست و گویند این بتکده یکی از بیوت سبعه است، در آن بتی از آهن به بلندی هفت ذراع در وسط قبه در میان هوا ایستانده و ایستادن آن در هوا اثر سنگ مغناطیس است که در جهات ششگانه این خانه به کار برده اند، این بتخانه را در بن کوهی کرده اند و مردم هند از اقاصی بلاد از خشکی و دریا به زیارت آن شوند و از بلخ بدانجا راهی مستقیم است، چه سواد مولتان و سواد بلخ به یکدیگر نزدیک است، (از الفهرست ابن الندیم)، مولتان یا ملتان شهری بزرگ است از هند و اندر او یک بت است سخت بزرگ و از همه هندوستان به حج آیند به زیارت آن بت، و نام آن بت مولتان است، و جایی استوار است با قندز و سلطان وی قرشی است از فرزندان سام است و به لشکرگاهی نشیند بر نیم فرسنگی و خطبه بر مغربی کند، (از حدود العالم ص 68)، به مولتان شد و در ره هزار قلعه گرفت که هریکی را صد باره بود چون خیبر، فرخی، مارا از مولتان بازخواند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82)، پسر علی را و سرهنگ محسن را به مولتان فرستادند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88)، بدان روزگار که به مولتان می رفت که پدرش از وی بیازرده بود ... (تاریخ بیهقی)، فتح تو به سومنات یابم غزو تو به مولتان ببینم، خاقانی، قلعۀ بیه را که از حصنهای محکم بود مستخلص گردانید و کشش بسیار کرد و متوجه مولتان شد، (تاریخ جهانگشای جوینی)، - مولتان شاه، پادشاه و فرمانروای سرزمین مولتان: دگر شاه کشمیر با دستگاه دگر مولتان شاه با فر و جاه، فردوسی دهی است از دهستان ایرافشان بخش سوران شهرستان سراوان، واقع در 45هزارگزی جنوب سوران با 100 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)