- محققه (مُ حَقْ قِ قَ)
مؤنث محقق. رجوع به محقق شود
معنی محققه - جستجوی لغت در جدول جو
- محققه
مونث محقق جمع محققات. مونث محقق جمع محققات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ شَقْ قَ قَ / قِ)
لغت نامه دهخدا
تأنیث مشقق. چاک زده شده شکافته و دریده. (از یادداشت مؤلف) :
بادا سرت بمطرقۀ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه مشققه.
سوزنی (ازیادداشت مؤلف)
بادا سرت بمطرقۀ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه مشققه.
سوزنی (ازیادداشت مؤلف)
(مَ قَ)
لغت نامه دهخدا
ارض محوقه، زمین کم نبات به جهت قلت باران. (منتهی الارب). زمین کم گیاه از کمی باران. (ناظم الاطباء)
(مُ دَقْ قَ قَ)
لغت نامه دهخدا
نوعی طعام که از خرما و نان کوفته ترتیب دهند با روغن. (منتهی الارب) ، طعامی است که از گوشت ریزه ریزه کردۀسرخ کرده ترتیب دهند و ترکها آن را کوفته نامند. (ازاقرب الموارد). مدقوقه. گوشتابه. (یادداشت مؤلف)
(مِ قَ نَ)
لغت نامه دهخدا
ابزاری که بدان حقنه می کنند. (ناظم الاطباء). دستور. شیشۀ اماله. (یادداشت مرحوم دهخدا). ایریگاتور: اگر قرحه کهن بود، نخست رحم بباید شست به ماءالعسل به محقنه و زراقه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
(مُ حَلْ لَ قَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث محلّق، یکی محلّق. (منتهی الارب). رجوع به محلق شود، شتران که به شکل حلقه داغ بر آنها کرده باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
متحققه در فارسی مونث متحقق درست شونده، هست شونده، راست در آمده راست مونث متحقق جمع متحققات
محرقه در فارسی مونث محرق - و - آتشگیره محرقه در فارسی مونث محرق - و - گرمه نا خوشی (گویش گیلکی) شپگز مونث محرق، قربانی سوخته، آتشگیره. مونث محرق، تیفوس
مسلماً، قطعاً، حقیقتاً، بتحقیق حقیقه، محققا در خدمت باجتماع موفق خواهد شد
بلاشبهه، بلاشک، تحقیقاً، حتماً، قطعا، مسلماً، یقیناً
متضاد: محتملاً
متضاد: محتملاً
تیفوس، آتشگیره