- محفه
- تختی شبیه هودج برای حمل کردن مریض یا مسافر، تخت روان، محافه
معنی محفه - جستجوی لغت در جدول جو
- محفه
- محافه در فارسی: تخت روان هودج مانندی که بر دوش حمل کنند محافه: رشید الدین و طواط را که در خدمت آبا او سن از هشتاد گذشته بود بمحفه ای پیش او آوردند
- محفه ((مَ حَ فِّ))
- تخت روان، کجاوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوی، برزن
بانوا
هدیه، ارمغان
پیه پشت پیه چربی گوشت
کاسه بزرگ
آنچه در آن چیزی را حفظ کنند، وسیله ای که برای نگه داری اشیا از همه طرف محدود شده
میانۀ راه، وسط راه، راه راست
در رفاه و آسایش، آسوده، با آسایش
جای جمع شدن گروهی خاص، انجمن، مجلس
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، جرگه، نرگ، جرگ، نرگه
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، جرگه، نرگ، جرگ، نرگه
بشقاب، کاسۀ بزرگی که غذایی که در آن ریخته می شود پنج تن را سیر می کند
محفه ها، تخت هایی شبیه هودج برای حمل کردن مریض یا مسافر، تخت روان ها، محافه ها، جمع واژۀ محفه
ملافه، پارچۀ سفیدی که روی لحاف یا تشک می کشند، متیل
قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه و مغازه، کوی، برزن
هدیه، پیشکش، هر چیز کمیاب و گران بها، سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
رهاورد، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
زیر دواج بودن دواج و برخورد افکندن
بر گرفته از محفه محفه تخت روان محفه: بگفتا: محافه بدوش آورند خم روی را در خروش آورند. (هاتفی)
محبت در فارسی: دوستی دوشاکی مهر کاری همبراتی سنارش
محنه و محنت در فارسی اوز مایش آزمایش، لگ رنج جسک مست این واژه به نادرست در صحاح الفرس برابر با گله آمده با این گواه از لبیبی: ای از ستیهش تو همه مردمان به مست که خود آرش رنج را می رساند آزمایش، رنج: هر چه بلا و محنت است آنرا پوشیده دارد، جمع محن. یا ایام (دورهء) محنت. (کلام)، سالهایی است که مردم را بمساله خلق قرآن امتحان میکردند. اگر قرآن را مخلوق میدانستند رها میساختند والا به تعذیب ایشان می پرداختند. مامون بسال 218 ه. ق. فرمانی برای اسحاق بن ابراهیم نوشت که باید قاضیان و گواهان و محدثان را بقرآن آزمایش کند. هر کس قرآن را مخلوق داند رها سازد و هر که جز آن گوید بوی گزارش دهد تا رای خود را درباره او بفرماید. گروهی از روی عقیدت یا بیم به مخلوق بودن قرآن گواهی دادند و گروهی که آنرا مخلوق ندانستند یا سکوت کردند گرفتار شکنجه ها شدند یا بقتل رسیدند و این امر تا ایام متوکل ادامه داشت
تب خیز، تب آور
کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای
این واژه در مرزبان نامه آمده: قدمی از محجه مراد من فراتر ننهاده راه، میانه راه میانه راه، طریق راه (راست) : قدمی از محجه مراد من فراتر ننهاده
مونث محق
جای فراهم آمدن مردمان، انجمن گاه مردمان، اهل مجلس، بزم آرایی
جای حفظ کردن و نگاه داشتن، جایی که چیزی در آن حفظ کنند
شتاباننده
با آسایش
چادر شب، چادری که بر پشت لحاف کشند تا تمیز بماند