جدول جو
جدول جو

معنی محسر - جستجوی لغت در جدول جو

محسر
درون آزرده، خوار
تصویری از محسر
تصویر محسر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محسره
تصویر محسره
جاروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسن
تصویر محسن
(پسرانه)
نیکوکار، احسان کننده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محضر
تصویر محضر
پیشگاه، دفترخانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محشر
تصویر محشر
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میسر
تصویر میسر
شدنی، فراهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
گزارنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحسر
تصویر تحسر
افسوس خوردن، حسرت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذر
تصویر محذر
ترساننده، آگاه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسر
تصویر میسر
امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحسر
تصویر متحسر
افسوس خورنده، حسرت خورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرر
تصویر محرر
نویسنده، تحریر کننده، کاتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محقر
تصویر محقر
خوار شده، کوچک، خرد، کوتاه و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محور
تصویر محور
راهی که دو مکان را به هم وصل کند، راه ارتباطی مثلاً محور تهران ی قم، کنایه از چیزی که امور بر مبنای آن جریان یابد، اساس، مبنا، میله ای به شکل استوانه که جسمی به دور آن می گردد، در علم زمین شناسی خطی فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحسر
تصویر تحسر
حسرت داشتن، افسوس خوردن، دریغ خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکسر
تصویر مکسر
مکسرها، جمع واژۀ مکسر، جمعی که با تغییر شکل کلمه حاصل می شود نه با افزودن علامت های جمع مانند رجال (جمع رجل) و رسل (جمع رسول)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محسن
تصویر محسن
نیکویی کننده، نیکو کار، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محجر
تصویر محجر
گرداگرد قریه، اطراف خانه، حرم
حدیقه، بوستان
کاسۀ چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشر
تصویر محشر
جای گرد آمدن مردم در روز رستاخیز، کنایه از غوغا، جنجال، بسیار عالی و خوب، روز رستاخیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیر
تصویر محیر
گوشه ای در دستگاه های نوا، ماهور و راست پنجگاه، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی، حیران کننده، حیرت انگیز، شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محضر
تصویر محضر
جای حضور، کنایه از درگاه، جای نوشتن اسناد و احکام، دفتر ثبت اسناد، دفترخانه، سجل، فتوا نامه، گواهی نامه
محضر نوشتن: گواهی نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفسر
تصویر مفسر
کسی که معنی سخنی را بیان کند، کسی که مطلبی را شرح وبسط می دهد، تفسیر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبر
تصویر محبر
کسی که چیزی را نیکو و آراسته می کند، آنکه خط را زیبا می نویسد، آنکه سخن یا شعر را با کلمات زیبا می آراید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحسر
تصویر متحسر
حسرت خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است مهار گونه ای شسن (صدف) نازک که از آن مروارید نیز بیرون آید نوعی صدف کوچک نازک که غالبا مروارید از آن بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
خوشنویس، سخن آرای نیکو نویسنده خط، آراینده سخن و شعر: و بعد چنین گوید محرر این تالیف و محبر این تصنیف. . ، جمع محبرین
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گرد خود گردد، خط موهومی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ گرداننده، داغ کننده، خر خواننده کسی که دیگری را خر خواند، کسی که به زبان حمیر سخن گوید اسب پالانی، نا کس سرخ کننده، دوایی که بقوت گرمی و جذب خود عضو را گرم گرداند (مخزن الادویه)، آنکه بزبان حمیر سخن گوید، آنکه اسب هجین سوار شود، یک تن پیرو محمره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرر
تصویر محرر
آزاد کننده بنده، تحریر کننده، منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذر
تصویر محذر
ترساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجر
تصویر محجر
گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیر
تصویر محیر
حیرت انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محقر
تصویر محقر
کم مایه، اندک، ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محضر
تصویر محضر
حضور، وقت حاضر آمدن، پیشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصر
تصویر محصر
محاصره کننده، در حصار گیرنده، مانده
فرهنگ لغت هوشیار