- محدله
- غلتک
معنی محدله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپرده شده
مبدله مونث مبدل: ورتیک دگر گشته مونث مبدل: ورتیده مبدله در فارسی مونث مبدل: ور تنده مونث مبدل جمع مبدلات. مونث مبدل جمع مبدلات
محلله در فارسی گوار انگیز مونث محلل. یا ادویه محلله. ادویه ای که موجب تحلیل غذا ها و تسهیل هضم و دفع فضولات و رفع سده شوند
مونث محدث جمع محدثات. یا اقوال محدثه (شرع و کلام)، همه اقوالی که راجع بمرتکب معاصی کبیره حادث شده و آن چنان بود که مرجئه ایشانرا مومن و ازارقه و برخی دیگر کافر میدانستند و حسن بصری منافق میشمرد. و اصل بن عطا همه این مرتب را انکار کرده و عقیده مشهور خود را آورده. مونث محدث جمع محدثات. مونث محدث جمع محدثات
مونث محدب
مونث محیل زن حیله گر
محصله در فارسی مونث محصل دانش آموز شاگرد: زن مونث محصل: حاصل کرده شده، نتیجه کلام ماحصل. یا قضیه محصله. قضیه ای است که حرف نفی جز موضوع و یا محمول آن نشده باشد و دلالت بر نفی نسبت کند و قضیه بسیطه نیز خوانند و چون با حرف سلب مرکب شود و حرف سلب جز محمول یا موضوع و یا هر دو طرف شود قضیه را معدوله خوانند و دلالت بر دفع نسبت نکند اگر جز موضوع باشد معدوله الموضوع و اگر جز محمول تنها باشد معدوله المحمول واگر جز هر دو باشد معدوله الطرفین خوانند. مثال محصله: انسان جماد نیست مثال معدوله الموضوع: غیر انسان متفکر نیست. و مثال معدوله المحمول: جماد غیر متفرک است. مونث محصل: دختر یا زنی که باموختن علم و ادب مشغولست جمع محصلات
گوشه خانه کنج خانه، تفنگ معدله معدلت در فارسی: داد دادگری
تازه، نو
کوی، برزن
قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه و مغازه، کوی، برزن
کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای
Neighborhood
bairro
Nachbarschaft
sąsiedztwo
соседство
buurt
vecindario
quartier
quartiere
मोहल्ला
lingkungan
שכונה
mahalle
jirani
ชุมชน