جدول جو
جدول جو

معنی محث - جستجوی لغت در جدول جو

محث
(مُ حِث ث)
برانگیزنده و برآغالاننده. (ناظم الاطباء). برافژولنده کسی را. (آنندراج). محثث، کسی که آزمند می سازد و تحریص میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محدث
تصویر محدث
(پسرانه)
گوینده سخن، آنکه احادیث پیشوایان دینی را بیان می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محق
تصویر محق
کسی که حق با اوست، حق دار، صاحب حق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محب
تصویر محب
دوست دارنده، دوستدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بحث
تصویر بحث
گفت وگو کردن در مورد امر یا مطلبی برای رسیدن به نتیجه ای خاص، دعوا، بگو مگو، جست وجو، کاوش، پژوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محک
تصویر محک
سنگی که طلا یا نقره را به آن می مالند و عیار آن ها را آزمایش می کنند، وسیله ای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی، سنگ زر، سنگ محک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محق
تصویر محق
باطل ساختن، ناچیز گردانیدن، محو کردن، کاستن، در تصوف محو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محو
تصویر محو
از بین بردن، زایل کردن، کنایه از بسیار شیفته و توجه کننده به چیزی، کنایه از ویژگی آنچه کاملاً آشکار و مشخص نیست، مبهم، در تصوف مقابل اثبات، از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند، محق
محو شدن (گشتن): کنایه از سترده شدن، از بین رفتن، نابود گشتن، در تصوف رسیدن به مقام محو
محو کردن (گردانیدن): ستردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محض
تصویر محض
هر چیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد، خالص، صرف، بی چون و چرا، مقابل کاربردی، علمی که تنها جنبۀ نظری دارد مثلاً شیمی محض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدث
تصویر محدث
کسی که حدیث نقل کند، کسی که سخنان پیغمبر را روایت کند، عالم به علم حدیث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محن
تصویر محن
محنت ها، بلاها، سختی ها، رنج ها، جمع واژۀ محنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدث
تصویر محدث
مقابل قدیم
در فلسفه چیزی که تازه پیدا شده
در فقه ویژگی آنچه در کتاب، سنت و اجماع معروف نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکث
تصویر مکث
درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محل
تصویر محل
کسی که از احرام خارج شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَحَثْ ثَ)
برانگیختگی و برافژولیدگی و مهمیززدگی. (ناظم الاطباء) : فرس جوادالمحثه، اسبی که پس از دویدن چون وی را برافژولند باز بدود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثُوْ وِ)
نعت مفعولی از حثو. خاک پاشیده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ حِ)
برانگیزاننده و جنباننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برق درخشنده و به سرعت حرکت کننده. (ناظم الاطباء). برق جنبنده در ابر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثِ لَ)
مادری که بد پروراندکودک را و غذای ناگوار دهد آن را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثِ)
برانگیزاننده و تحریص کننده. (ناظم الاطباء). محث. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَ)
نعت مفعولی از احثال: صبی محثل، کودک بد خورش داده شده. کودک بد پرورانیده شده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثِ)
زنی که خورش ندهد کودک را و بد پروراند. (آنندراج) ، کسی که روزگار با وی موافقت نکند
لغت نامه دهخدا
ناب، خرد ورز، سخت، گرم صلب و سخت از هر چیز، روز گرم، خردمند تیز خاطر، خالص از هر چیز بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محم
تصویر محم
دوست نزدیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محن
تصویر محن
بلاها، آزمایشها، اندوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنث
تصویر محنث
سوگند شکن سوگند شکننده. توضیح محنثین تثنیه محنث است
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن حروف و نقوش را از لوح، پاک کردن نوشته و نقش و جز آن را، زایل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محب
تصویر محب
دوست داشته و محبوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرث
تصویر محرث
آتشکاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبحث
تصویر مبحث
بحث، جستجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحث
تصویر طحث
راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحث
تصویر بحث
باز پرسی کردن، تفتیش، کاوش، شدت طلب، تفحص، کافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحث
تصویر بحث
جستار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محل
تصویر محل
جایگه، جا، جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبحث
تصویر مبحث
جستار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکث
تصویر مکث
درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره